مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

جوانان جامعه ما قابلیت علی امرایی شدن را دارند

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۷ ب.ظ


زندگی شهید علی امرایی، از شهدای مدافع حرم، به کوشش سید احمد معصومی‌نژاد، در قالب اثر جدیدی از مجموعه «از چشم‌ها» از سوی انتشارات روایت به چاپ می‌رسد.

سیداحمد معصومی‌نژاد، نویسنده کتاب خاطرات شهید علی امرایی، در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به انتشار این اثر در آینده نزدیک گفت: یکی از دلایل انتخاب این سوژه برای نگارش کتاب، این بود که شهید علی امرایی با وجود سن کم، فعالیت‌های زیاد و متفاوتی انجام می‌داد. هرجا که احساس وظیفه می‌کرد، برای تحقق عدالت اجتماعی منتظر کسی نمی‌ماند. با توجه به زندگی‌نامه این شهید متوجه می‌شویم که او برای تحقق فرهنگ اسلامی و ارزشی در مساجد و هیئات با عزاداری‌ها و مناسبت‌ها کار فرهنگی انجام می‌داد و برای حفظ امنیت کشور ۱۰ بار به سوریه رفته بود. این جوان انقلابی و پردغدغه می‌بایست شناخته و معرفی شود؛ چرا که جوانان جامعه ما قابلیت علی امرایی شدن را دارند.

وی ادامه داد: کسی نمی‌دانست که این شهید بزرگوار از ۱۸ سالگی، از دو خانواده بی‌سرپرست حمایت می‌کرد. وقتی در اولین ملاقات، خانواده‌ها با این شهید برخورد می‌کنند، باور نمی‌کنند که یک جوان کم سن و سال می‌خواهد حامیشان شود، اما بعدها خودشان اذعان دارند که شهید امرایی در مدت کمی توانست زندگی‌شان را متحول کند.

به گفته معصومی‌نژاد؛ این کتاب قرار است در قالب مجموعه کتاب‌های «از چشم‌ها» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شود و در دسترس علاقه‌مندان قرار گیرد. قرار است مستندی از زندگی شهید علی امرایی نیز به همت معصومی‌نژاد از رسانه ملی پخش شود.

شهید علی امرایی متولد ۱۳۶۴ بود که در دوم تیرماه سال ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و طی عملیات مستشاری توسط تروریست‌های تکفیری در کشور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید علی امرائی ۲۹ ساله چهارم تیرماه پس از تشییع در محل سکونت او در شهرری در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. در بخش‌هایی از این اثر درباره این شهید بزرگوار از زبان مادر شهید می‌خوانیم:

"کلاس چهارم بود. ماه رمضان رفته بود با چندتا پارچه مشکی و موکت توی کوچه‌مان تکیه زده بود. ۷،۸ نفر از هم سن وسالانش را هم جمع کرده بود و برایشان مداحی می‌کرد.

جمعه بود و همراه با پدرش نمازجمعه رفته بودیم. وقتی برگشتیم دیدیم نصف کیسه برنج را ریخته داخل طشت و خیس کرده. گفتم: مادر واسه چی برنج خیس کردی؟ گفت: امشب می خوام به بچه‌ها افطاری عدس پلو بدم. کمی از دستش دلخور شدم که چرا بدون اینکه بگوید دست به این کار زد. نشست کنارم و گفت: مامان ببخش دیگه... تو رو خدا کمکم کن. نذار شرمنده بچه‌ها بشم. همین یک جمله بود که باعث شد قبول کردم. همه آن برنج را عدس پلو درست کردیم و برای افطار پخش کردیم. بعدها این ماجرا شد خاطره و برایش کلی می‌خندیدیم.

اینکه می‌گویم نمی‌دانم، واقعاً نمی‌دانم که ما کمکش بودیم یا او کمکمان می‌کرد. چون از طرفی ما همراهیش می‌کردیم برای تدارکات هیئت و از طرفی او به ما خط می‌داد چون  از همانجا همکاری هیئتی ما با علی شروع شد. برای ماه رمضان‌ها، محرم‌ها و مخصوصاً فاطمیه‌ها.

نوجوان بود با وجودی که در خانواده اصلاً نیاز مادی نبود، دوست داشت دست به جیب باشد. برای مخارج همان هیئتی که راه انداخته بود و داشت بزرگتر می‌شد.

به نظرم روح علی خیلی زود بزرگ شد. چند عامل در این بزرگی روحش تأثیر داشت. توسلاتش به اهل بیت(ع) و زحماتی که برای شهدا می‌کشید. این توسل و ارادتش به اهل بیت(ع) و شهدا در مسجد کامل‌تر شد. رفت و آمدش به مسجد محل از بچگی‌اش شروع شده بود. پدرش جزء هیئت امنای مسجد سیدالشهدا(ع) بود. اول شد مکبر، بعد شروع کرد به قرآن خواندن و کم‌کم دعا خواندن. چیزهایی که در مسجد یاد می‌گرفت، در  دبستان شهید طالقانی هم اجرا می‌کرد. قرآن، دعا و تشکیل گروه سرود. وقتی به خودمان آمدیم دیدیم که علی در سن ۱۳،۱۲ سالگی دارد مداحی می‌کند و هیئت می‌چرخاند...

علی کمکهای بی‌دریغی به مستمندان و نیازمندان می‌کرد. و در ۲۱ سالگی تمام درآمدش را خرج سه بچه یتیم می‌کرد. البته هیچ کس از آن خبر نداشت. حتی ما که از خانواده‌اش بودیم. بعد از شهادتش فهمیدیم که او سرپرستی چند خانواده بی سرپرست را به عهده گرفته است.

 علی از ۱۸سالگی، حامی کمیته امداد شده بود. گفته بود یک علی اصغر شش ماهه می‌خواهم و یک رقیه نام و…

کمیته هم، سرپرستی یک خانواده بی‌سرپرست که پدر فوت کرده بود و دو پسر داشت و یکی نامش علی اصغر بود و ۹ ماهه، به علی داد. همراه دو خانواده دیگر. علی بوفه مدرسه‌ای را اجاره کرده بود و تمام درآمد آنجا را به اضافه پولی که از پدرم می‌گرفت، به این خانواده‌ها می‌داد.

حالا وقتی علی شهید شد علی اصغر نه ساله شده بود.

بعد از آن، رفت سرکار و…اکیپی در محل بود که کمک به ایتام می‌کرد و سرکشی به این خانواده‌ها داشت که علی عضو فعال این گروه بود. خیلی از کارهای خیرش را، دوستان بعد از شهادتش برای ما تعریف کردند.



  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">