حسرت کربلا رفتن با محمد تا ابـــــد در قلبم باقی ماند...
شهید مدافع حرم محمد مسرور داماد شش ماه عقد
اولش رفتن به کربلایش هم به مدت یازده دوازده روز برایم سخت بود و به خاطر این مسیله هم به دور از چشمش گریه می کردم.
برای این گونه مسایل هیچ کس نمیتوانست محمد را چاره کند. قرار است با رفقایش روز پنج شنبه 94/8/5 برای بار نهم به زیارت امام حسین برود(اولین مرتبه در مدتی که عقد کرده بودیم) پدر و مادرش به شوخی می گفتند شرط رفتن تو این است که زهرا را هم با خود ببری.محمد هم با خنده می گفت من نیازی به شرط ندارم. اجازه
نمی داد همراهش بروم. می گفت اربعین برای خانم ها مناسب نیست. سخت است، توان نداری. می گفت ان شالله با هم میرویم ولی نه اربعین. هوایی. گفتم یعنی فرض کرده ای اینقدر ضعیفم که فقط میخواهی هوایی مرا ببری؟ خودم هم دلم نمی خواست دست و پا گیر محمد شوم. با رفقایش هم که می رفت آنجا از آنها جدا می شد تا برای زیارت آزاد باشد و تمام وقتش فقط برای زیارت باشد. به محمد میگفتم مشکل من سخت بودن راه نیست.دلم نمیخواد دست و پا گیرت بشم، می گفت این چه حرفی است، من به خاطر خودت می گویم. گفتم برای اولین بار و آخرین بار تنهایی برو ولی سال آینده محال است بگذارم تنهایی بروی. واقعا هم همین طور شد. سفر آخرش شد. حسرت کربلا رفتن با محمد تا ابد در قلبم باقی ماند...
نقل از همسر شهید
شهادت بهمن۹۴
بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم
@Shohadaye_Modafe_Haram