حسن ما را پیش حضرت زینب(س) رو سفید کرد
حسن ما را پیش حضرت زینب(س) رو سفید کرد
بلوک 30 ردیف سوم شماره 42 بهشت رضا وعده دیدار خواهر و برادر است. خواهر و برادری که به اندازه همه روزهای خوب کودکی با هم خاطره دارند. خواهر و برادری که همیشه با هم دوست و رفیق بودند. حالا مریم که هر روز بعد از ظهر منتظر بود که برادرش از سر کار بیاید تا یک استکان چای داغ میهمانش کند باید برای دیدن برادر به اینجا بیاید تا باز هم مثل همیشه خاطرات کودکی را با هم مرور کنند. در این نوشتار مروری میکنیم شخصیت شهید حسن حیدری را از زبان خواهرش مریم.
ماجرای سوریه رفتنش را چگونه با خانواده در میان گذاشت؟
حسن اصلا در این مورد با ما صحبتی نکرد. چرا که میترسید پدر و مادرم مانع رفتنش شوند به همین خاطر به بهانه رفتن به تهران برای کار کردن خانه را ترک کرد. پدر و مادرم هم فکر میکردند که او به تهران رفته. ولی من موقع رفتنش دلشوره عجیبی داشتم انگار به من الهام شده بود که میخواهد سوریه برود. چون چند بار درباره دوستش که یکی از اعضای فاطمیون بود با من صحبت کرده بود.
مگر برای اعزام به سوریه رضایت پدر و مادر و یا همسر شرط نیست؟
چرا. ولی از آنجا که حسن با اولین گروههای مدافعان به سوریه رفته بود کمی شرایط اعزام آسانتر از حالا بود.
شهید حیدری از اعضای فاطمیون بودند؟
بله. از طریق دوستانش با رزمندگان فاطمیون آشنا شده بود و از همین طریق هم به سوریه اعزام شد.
تاریخ و محل آسمانی شدند شهید حیدری؟
برادرم نهم دیماه سال نود و چهار در حلب سوریه شربت شهادت را نوشید و آسمانی شد.
خبر شهادت برادر چگونه به گوش شما رسید؟
یک روز چند نفر از بنیاد شهید به خانه ما امدند و گفتند که حسن به شدت مجروح شده. ولی کمکم متوجه شدیم که او به شهادت رسیده. روز بعد زنگ زدند و گفتند برای شناسایی به بهشت رضا(ع) برویم.
وقتی این خبر را شنیدید چه احساسی داشتید؟
خیلی روز سختی بود. نمیدانستم چطور بای باور کنم که حسن دیگر در بین ما نیست. خیلی نگران حال پدر و مادرم هم بودم.
خواهر شهید بودن چه حسی دارد؟
حس افتخار و غرور. با اینکه دوری حسن برای من خیلی سخت است ولی به خود افتخار می کنم که خواهر کسی هستم که راه دفاع از حرم حضرت بیبی زینب(س) جان خود را فدا کرده است. حسن ما را پیش حضرت زینب(س) رو سفید کرد.
به عنوان خواهر شهید بفرمایید راه شهدا را چگونه میتوان ادامه داد؟
با حفظ حجاب و عمل به دستورات قرآن. شهدا برای حفظ دین جان خود را فدا کردند. بنابراین ما هم باید پیرو دستورات دینی باشیم.
چه ویژگیهایی در شهید وجود داشت باعث شد به این سعادت نائل شود؟
برادرم حسن خیلی اهل کار و تلاش بود. رعایت حال پدر و مادر را هم میکرد و همیشه سعی میکرد آنها را راضی نگه دارد. گاهی که حرفی مخالف میل او میزدند حتی اگر قبول نداشت هم مخالفت نمیکرد روی حرف آنها حرفی نمیزد. به هم هم سفارش میکرد هوای پدر و مادر را داشته باشیم.
شهید حیدری به چه کاری مشغول بود؟
شغلش سنگکاری بود و درآمد خوبی هم داشت.
بهترین خاطره که از شهید در ذهن دارید؟
حسن یک بار که من کوچکتر بودم برایم یک ساعت مچی هدیه خرید که خیلی خوشحال شدم. الان هم هنوز آن ساعت مچی را دارم به عنوان یادگاری نگه داشتهام.
آیا از آرزوی خود برای شهادت چیزی به شما گفته بود؟
حتی یک بار هم در مورد این موضوع با ما صحبت نکرده بود. میترسد که نگران شویم. ولی انگار در این مورد با دوستانش صحبت کرده. بعد از شهادت این حرفها را از دوستان نزدیکش میشنیدیم. حتی وقتی متوجه شدیم که به سوریه رفته و در تماسهای تلفنی میگفتیم مراقب خودت باش شهید نشوی میگفت ما کجا شهادت کجا.
در تماسهای تلفنی از اوضاع سوریه چگونه تعریف میکرد؟
حسن معمولا هر دو سه هفته زنگ میزد ولی در مورد اوضاع سوریه چیزی نمیگفت تا مبادا ما نگران شویم. در تماسهای تلفنی بیشتر التماس دعا داشت و میخواست که برایش دعا کنیم. شاید میخواسته برایش دعا کنیم که به آرزویش که شهادت بوده برسد.
- ۹۶/۱۰/۰۵