خاطراتم دوباره بدون تو مرور شد
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
یادت می آید چقدر گشتیم دنبال این مداحی توی راه دمشق؟
مجبور شدیم مسیر را با ماشین برویم و این مسیر طولانی را فقط یک صدای دلنشین کوتاه می کرد.
هر چه بیشتر می گشتیم، کمتر می یافتیم.
تمام طول مسیر در جستجوی این مداحی بودیم اما قسمت چیز دیگری بود.
رسیده بودیم به مقصد اما حسرت شنیدنش به دلمان ماند.
معراج که آمدیم، دیدنت توی آن جعبه بد جور آتش به دلمان می زد. جمعیت که متراکم شد، مداح شروع کرد به خواندن. خشکم زد. همانی را خواند که دنبالش بودیم. آنجا، توی آن وضیعت شنیدنش حال دیگری داشت. مداح می خواند و خاطراتم را چنگ می زد و داغ دلم را بیشتر می کرد.
گفت به این شعر خیلی علاقه داشتی و روزهای آخر دلت را آرام می کرد.
بعد از 40 روز حالا خاطراتم دوباره بدون تو مرور شد. مداح خواند و داغ دلم را تازه کرد:
منو یه کم ببین، سینه زنیم رو هم ببین...
شهید پورهنگ
https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg
- ۹۵/۱۱/۱۹