خاطرات همرزم شهید مختاربند3
سردار حاج رحیم نوعی اقدم(قسمت آخر)
من چون نگران بودم، هر بیست دقیقه با ایشان تماس میگرفتم کار خاصی نداشتم ولی میترسیدم برایش اتفاقی بیافتد.
میگفتم چه خبر؟ می گفت: سردار اینجا بهشت است! نمیدانی چه لطفی در حق من کردهای.... اللهاکبر... هیچ نگران نباش ... پدر دشمن را در آوردیم.
واقعاً پدر دشمن را در آورده بود، تیربار میزد، آرپیجی میزد، خمپاره 60 میزد. با جدیت میگفت به من خمپاره برسانید، مهمات برسانید و واقعاً در آن محور از ساعت هفتونیم صبح تا هفت شب دشمن هر کاری کرد نتوانست خط حاج حمید را بشکند و آمد خط مجاور ایشان را شکست و از پشت به آنها حمله کرد.
من تقریباً ساعت هفتوربع عصر بود با ایشان تماس گرفتم جواب نداد. یکی از بچهها گوشی را برداشت و گفت حاج حمید جایی رفته و برمیگردد. گفتم: شهید شد؟ گفتند: نه مجروح شده. رفتم سمت منطقه درگیری و دیدم حاج حمید به شهادت رسیده است.
ایشان مصداق بارز حدیث قدسی است که خداوند میفرماید:
(من طلبنی وجدنی) هر کس مرا بخواهد مییابد
(من وجدنی عرفنی) هرکه یافت میشناسد
(من عرفنی احبنی) هرکه شناخت دوستم دارد
(من احبنی عشقنی) هرکه دوستم داشت عاشقم میشود
(من عشقنی عشقه) هر کس عاشقم شد عاشقش میشوم
(من عشقنی قتلته) هر کس را عاشق او شدم شهید میکنم.
واقعاً ایشان تمام حجابها را برای رسیدن به خدا برداشته بود و صحنهی نبرد رقصگاه ایشان شد. ایشان بسیار جدی بود خصوصاً در هنگام کار. ولی در آن لحظات در تمام شرایط سخت میخندید و خنده بر لب داشت.
خداوند عنایتی داشت به شهید مختاربند و او مسیرش را پیدا کرده بود. همه کارها دست به دست هم داد که حاج حمید رستگار شود....
کانال شهید مدافع حرم حاج حمید مختاربند (ابوزهرا)
@shahid_mokhtarband
- ۹۵/۰۸/۰۶