خاطره از شهید حجت باقری
شهید مدافع حرم حجت باقری
واسه سرکشی به پایگاه شهید رفتم، شهیدحجت را ندیدم ولی صدای من را شنیده بود و مثل همیشه من را صدا کرد، دنبال صدا رفتم کنار ساختمان پایگاه که در حال ساخت بود ،با لباس نظامی سلاح به دوش داشت گچ به داخل ساختمان انتقال میداد،
گفتم حجت جان مگر کارگران بنا نیامده اند؟؟
گفت بله همشون هستند من هم دارم کمکشون میکنم.
گفتم خدا قوتت بده خب اینا پول میگیرن کار میکنن شما چی؟؟ گفت منم کمکشون میکنم تا روحیه بگیرن، بالاخره اینا دارن برا ما ساختمان میسازن گناه دارن خسته هستند...
با استاد بنا که صحبت کردم میگفت شهید روزها سهمیه غذاش رو به ما میده میگه من با نون خالی هم سیر میشم شما کار میکنید و خسته میشید.
بنا میگفت ما از اینکه دیگر بچه ها برای انجام کارها زیاد میان پیشش و خط میگیرن و میرن تازه فهمیدیم فرمانده پایگاه هست وگرنه از خودش که سوال کردیم گفت من سربازم و جهت شستن ظرفها اومدم تو این پایگاه.
@Agamahmoodreza
- ۹۷/۰۵/۲۳