خاطره ای ازشهید رضا خاوری
تابستان سال ۱۳۹۲ بود. آقا رضا دو سه ماهی بود مجروح شده بود و منزل. رفتیم براش پاسپورت بگیریم آخه رضا از همون سال۱۳۷۴ که تنهایی از هرات راهی ایران شد تا سال ۱۳۹۲ بی مدرک بود. رفت عکاسی عکس گرفت .لاغر بود و اون ۳ ماه لاغرتر شده بود . وقتی عکس هاش رو اورد نشونم داد این عکسش رو که بزرگتر و با طراحی چاپ کرده بودند خیلی زیبا شده بود. کلا اون بار عکس هاش خیلی خوب شده بود. هر چه عکس دیگه داشت رو رفته بود فوری با همون وضع سر کار گرفته بود و عکس های جالبی نبود. به محضی که چشمم به عکسش افتاد گفتم واااااای چقدر شبیه شهدا شدی !!! خندید گفت اره چه نورانی شدم و میزد زیر خنده. خودشم خیلی خوشش اومده بود بهم گفت هر وقت شهید شدم این عکسمو چاپ کنید خیلی حال و هوای شهادت داره. منم گفتم باشه اما هیچوقت فکر نمیکردم رضا دو سال بعد همون ایام شهید میشه و ما همین عکسش رو چاپ کردیم گذاشتیم کنار وسایل هاش. وقتی شهید خزایی تشریف آوردند منزل و چشم شون به قاب عکس افتاد گفتند این جفای بزرگی در حق رضاست که اینهمه سال جهاد کرد و لباس رزم به تن داشت حالام با لباس عادی رضا بی لباس بنظر میاد و داداش جواد به لطف طراح خوب مون سیدسلیمان طراحی کردند و لباس نظامیش رو تو این عکس تنش دادند و شد عکس های بنر و اعلامیه های شهادتش.
کانال رسمی سردار شهید حجت
http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RAZyxJDNv_Cjg
- ۹۵/۰۹/۲۳