خاطره ای از دوست شهید محمد سخندان
من یکی از دوستان حوزه بسیجش هستم
در حال حاضر برای کارم مقیم کشور ترکیه هستم و در رفت و آمد بسیار پسر خوبی بود و پور شیور و فعال
ارتباط خوبی با هم داشتیم
مشغول به شغل آرموتور بندی بود و قدرت بندی بالایی داشت
عضو گروه ویژه ذوالفقار بود دسته ویژه ضد شورش بسیج
یک روز برای اجرای مراسم شکستن چوب با اعضای بدن خدمت سردار سلامی رفتیم و فرمانده سپاه مشهد هم اونجا بودن
یکی از نیروها با چوب به سر این شهید بزرگوار جهت اجرای نمایش زد
چوب محکم و قدری بود که شکست
و سر محمد هم شکست ولی به صورت خیلی طبیعی چند حرکت دیگه
رو انجام داد و بعد در پشت صحنه متوجه شکستن سرش شدیم
خیلی خنده آور بود سرش رو پانسمان کردم و شب بعد از اونجا به مراسم دیگه ای رفتیم که مربوط به بسیج بود
و همه گفتن چی شده گفت هیچی حاجی شدم
همیشه خنده روح و شوخ بود
خدا بیامرزدش و خوشا به حالش رفت ان شاالله دست ما رو هم بگیره
و من الله توفیق
خاطره ای به نقل از دوست شهید سخندان (یکی از مخاطبین وبلاگ)
- ۹۵/۱۰/۲۲