خاطره ای از شهید ارغوانی
خواهر شهید میگوید: "مصداق السابقون السابقون اولئک المقربون که میگویند برادر من است. او داداش کوچکتر ما بود. همه رفقایش را جا گذاشت و خودش رفت و به مقصد رسید."
پیشانیش مزین به سربند نام زیبای مادر بود.
از تپه با سلاح سنگین و کوله بالا میرفت. عرق چشمانش را اذیت میکرد.
محیط کاملا آرام و بدون درگیری و تیراندازی.
عرق باعث سوزش چشمان و اذیت بی امان میشد.
و در سرعت حرکت خلل وارد میکرد
بعداز مدتی، کناری نشست و سربند را باز کرد.
از چند طرف تیراندازی شروع شد و باز سربند را بست.
سکوت منطقه را متعجب کرد.
آب روی آتش....
این است معجزهی
حضرت مادر
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعددما احاط به علمُک
خاطرهای از همسر شهید: خوابش را دیدم ازش پرسیدم راسته که میگن موقع شهادت، امام حسین علیه السلام میاد کنار شهید؟
در جوابم گفت: وقتی تیر خوردم قبل از اینکه روی زمین بیفتم امام حسین علیه السلام منو گرفت.
روز زن امسال ناراحت بودم چون روز زن برام کادو میگرفت و امسال نبود ...
خوابش رو دیدم ...
بهم گفت اون جایگاه رو میبینی؟
دیدم چند خانم چادری با روبند روی تختی نشستهاند.
گفت خانمها اهل بیت پیامبر (ص )هستند ...
کنار خانم حضرت زینب سلام الله علیها جای تو هست
من همیشه بهترین رو برای تو خواستم.
به قلم خانم رفیعی
- ۹۶/۰۵/۰۱