خاطره ای از شهید بیضایی۵
برای محمودرضا/نود
احمدرضابیضائی
چند نفر از رزمنده هاى مقاومت، فیلمى از محمودرضا در سوریه ضبط کرده بودند که در آن نحوه باز و بسته کردن قطعات توپ ٢٣ را نشان مى دهد. توى این فیلم فقط دستهاى محمودرضا توى کادر است و صدایش که روى تصویر به عربى محلى نحوه کار را توضیح مى دهد. بار اولى که پیش خودش، توى لپ تاپش این فیلم را باز کردم، فقط از روى صدایش توانستم تشخیص بدهم محمودرضاست. چون تصویرى از چهره او از اول تا آخر فیلم دیده نمى شود. چند دقیقه از آنرا که تماشا کردم برگشتم به محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم: "بابا عربى! این دیگر چیست؟" گفت: "براى یک عده از بچه ها توپ را توضیح داده بودم، چون قطعاتش زیاد بود گفتند اینطورى یادمان نمى ماند؛ یکبار دیگر توضیح بده فیلم بگیریم. من هم توضیح دادم فیلم گرفتند که داشته باشند و اگر جایى موقع باز کردن توپ به مشکل برخوردند فایل را ببینند." گفتم: "کو، کجا هستند این بچه ها؟" گفت: "همین جا هستند، حرف نمى زنند تا شناسایى نشوند." گفتم: "خودت که لو رفته اى با این لهجه فارسى ترکى عربى قاطى!" خندید. گفت: "راست مى گویى لهجه ام که خیلى ضایع است؛ الان که دارم گوش میدهم مى بینم این بنده خداها چقدر توى دلشان خندیده اند."
محمودرضا سى دقیقه روى این فیلم به عربى محلى عراقى نحوه باز کردن و بستن مجدد قطعات این توپ را توضیح مى دهد. یعنى قطعات را یکى یکى باز میکند و مى چیند روى زمین و نامگذارى میکند و در آخر که کار تمام مى شود با همان لهجه محلى مى گوید: "صار فارغ... خلاص!" یعنى تمام شد! آنقدر موقع دیدن فیلم از تکلم مسلطش به عربى خوشم آمد که دو بار از اول تا آخر دیدم. آخر سر هم یواشکى براى خودم کپى کردم. بعدا که فلش مموریم را آوردم تبریز باز کردم تا فیلم را بریزم روى لپ تاپم، دیدم محمودرضا هم یواشکى آنرا از فلشم پاک کرده!
@ahmadrezabayzaie
- ۹۵/۱۰/۱۵