خاطره ای از شهید ذوالفقاری
شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۰۶ ب.ظ
بسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
یا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
پسرک فلافل فروش
چند بار او را دیدم. فهمیدم از طلبه های بااخلاص نجف است.
یکبار موقعی که می خواست مُهر بردارد با هم مواجه شدیم و من سلام کردم.
فهمیدم ایرانی است. گفتم: چطورید، اسم شما چیست؟ اینجا چکار می کنید؟
گاهی به چهره من انداخت و گفت: یک بنده خدا هستم که می خوام در کنار امیرالمومنین (ع) درس بخوانم.
کمی به من برخورد. او جواب درستی به من نداد، گفتم: من هم مثل شما ایرانی هستم، اهل شیراز و پدرم از علمای این شهر بوده، می خواستم با شما که هموطن من هستی آشنا بشم.
لبخندی زد و گفت: من رو "ابراهیم" صدا کنید. تو این شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظی کرد و رفت.
شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری
خاطرات شهید ابراهیم هادی
@Modafean_saveh
کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه
- ۹۵/۱۰/۱۱