مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

خاطره ای ا ز شهید محمد مسرور

جمعه, ۲۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۵ ب.ظ


یک شب قبل از چهلمین روز شهادت محمد بود.

همسرم و دخترم از خانه بیرون رفته بودند. و این زمینه‌ای شد برای من که تصمیم بگیرم عکس محمد را نقاشی کنم.

وارد اتاق کارم شدم. در کمال ناباوری یکی از پوسترهای محمد را روی میز شهدا دیدم. در جمع عکس‌های شهدایی که روی میزم برای طراحی گذاشته شده بود.

خیلی حال عجیبی داشتم. نمی‌دانستم می‌توانم شروع به کار کنم یا نه!

تا خواستم شروع کنم، به یاد این حرف محمد (مسرور) افتادم که از من خواسته بود عکس یکی از شهدا را برایش بکشم. آن شهید را خیلی دوست داشت. می‌خواست عکسش را بگذارد در واحد شهدا. شهید "محمد شریفی".

من هم می‌گفتم محمد جان! شهدا به نوبت هستند من بین آن‌ها قرعه‌کشی کردم و الان نوبت به این شهید عزیز نرسیده. او هم به شوخی می‌گفت: "که میخوای منو اذیت کنی!"

وقتی یادم به این قضیه افتاد دستم لرزید گفتم محمد ...

تو توی نوبت زدی. نوبت تو که حالا نبود. گریه می‌کردم. تا این عکس را بکشم خدا داند که به من چه گذشت.

عکس را همان شب تمام کردم. فردا که چهلمین روز شهادت محمد بود بردم سر قبر محمد و تقدیمش کردم.

شب به خوابم آمد. دوتایی حرم امام رضا بودیم. صحن انقلاب. من کنارش نشستم و با خوشحالی بوسیدمش.

بعد گفتم محمد نقاشیی که از چهره‌ات کشیدم خوب شده بود؟! با خوشحالی و حالتی زیبا و پر از رضایت رو کرد به من و گفت: "فاطمه خیلی قشنگ شده بود. دستت درد نکنه. خیلی قشنگه".

خاطره خواهر شهید 


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">