خاطره ای کوتاه از شهید مدافع حرم حاج حسین محرابی ۲
داشتیم میرفتیم حرم حضرت زینب سلام الله علیها. توی راه بودیم که حاج حسین شروع کرد از شهادت گفتن.
میگفت: اگه میخواین شهید بشین باید خالص بشین، به مادیات دنیوی دل نبندید که میان سینه ات را بو میکنند اگه بوی شهادت می دادی میبرنت بالا ...
اول باید از خود بی بی زینب و ائمه اطهار [علیهم السلام] طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا ... پدر، مادر، زن و بچه و دارایی هایت دل بکنی، چون شهادت آسان نیست و شهادت رو به هر کسی نمیدهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا میکنند که سعادت و لیاقت اش رو داشته باشند ... از ماشین پیاده شدیم. اشک تو چشماش حلقه زد. مسافت کمی را طی کردیم که رسیدیم به درب ورودی حرم. از بازرسی که رد شدیم تا چشمش به گنبد افتاد شروع کرد زار زار گریه کردن. بعد اینکه زیارت کردیم و میخواستیم برگردیم پاهایش شل شده بود. نمیتونست راه بره. میگفت: چجوری از این جا دل بکنم ...
آخرش هم برات شهادتش رو همون شب گرفت. ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [علیه السلام] داشت ... که شب شهادتش هم مصادف شد با سالروز شهادت امام رضا [علیه السلام]. خیلی صاف و ساده بود و اهل اشک و گریه. هر موقع با خودش خلوت میکرد به یه جا خیره میشد و اشک میریخت ...
خوش به حال شهیدان ... میگن اگه رفیق شهید داشته باشی آنقدر باهاش انس میگیری که ظاهر و باطنت مثل اون شهید میشه و در آخر اینکه اون رفیق شهیدت نمیزاره که بمیری. آخر شهیدت میکند.
سعی کنیم با شهدا خو بگیریم ...
اللهم ارزقنا الشهادة ...
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند ...
"شادی ارواح تمامی شهدا صلوات"
https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg
- ۹۵/۱۱/۲۵