خاطــره اے از شهیـد ملیحــه شهیـد حسیـن فیـاض
حدود یک ماه همراه بچه های فاطمیون بودم که تقریبا ده روز قبل از شروع عملیات ملیحه تا مجروحیتم بود.
پس از مرخص شدنم از بیمارستان هم تقریبا ۱۵ روز دوره نقاهتم در همون پادگان سراج که در واقع دو مدرسه به هم چسبیده بود من با حسین ارتباط پیدا کردیم
من توی یک اتاق کوچک دائما روی تخت افتاده بودم و بچه ها میومدن بهم سر میزدند و احوال پرسم بودن بین اونا حسین و دوستش که همون شرور ۲ (شهید مهدی نظری) بود خیلی بهم سر میزدند...
در واقع هر وقت که بیکار میشدند میومدند تو اتاق با هم صحبت میکردیم.
رابطه دوستانه ما نزدیکتر شد و یک ارتباط عاطفی کم کم بینمون پیش اومد که وابستگی و ملاقات هر روز رو برای ما ایجاد کرده بود...
حسین پسری بود با یک قلب قوی و ایمان راسخ
پر از انرژی و محبت و دوست داشتنی...
درسته شیطونی زیاد میکرد اما ذات وجودی خیلی خوبی داشت و محبت و شجاعتی که در قلبش بود از لابلای گفتار و حرکاتش مشخص بود.
یک جوان پاک بود که هم شناخته نشده بود و بهش بها داده نشده بود و هم در مسیر دهی صحیح بهش تعلل شده بود.
شاید هم روزگار دوستان خوبی سر راهش نذاشته بود.
اما با ورودش به بازی جنگ به بازی دفاع مردانه از عقیده
در مسیر خود شناسی و خداشناسی قرار گرفت
که من به شخصه بارها به اون حسرت خوردم
به مردانگی که اون کرد
به پذیرفته شدنش
به شهامت و شهادتش ...
حسین باعث نجات خیلی ها شد در اون عملیات و یک الگو شد برای بقیه
اون شب همه برای حسین گریه میکردند
شهدای زیادی در سوریه از دست دادیم
اما بعضی از اون ها خاص بودن
به همین خاطر بیشتر اسمشون موندگار شد از جمله حسین ...
حسین رو خدا انتخاب کرد
پس توبه اش پذیرفته شد و عاقبتش شد ، یار امام حسین و شهید مبارزه در راه حفظ حرمت عمه سادات بی بی جان زینب
حسین ذاتش خوب بود بهتره بگم عالی بود
هیچ وقت اون جمله شو فراموش نمیکنم
وقتی بهش گفتم شهید میشی با یه لبخند و اشتیاقی گفت خدا از زبونت بشنوه که تمام تنم لرزید
مطمن شدم میپره
حسین برای همه ما یک الگوی فداکاری بوده و هست
شهادت سزاوار تو بود
شهید حسین فیاض
بهشت معصومه قم
گروه فرهنگـے سـرداران بے مـرز
https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ
- ۹۶/۰۱/۲۲