خاطره برادر شهید مختاربند
آزاده ی عزیز حاج محمدعلی مختاربند
شهید حاج حمید از همان ابتدا اهل پشت میز نشینی نبود و در جنگ تحمیلی علیرغم مسئولیتی که داشت بازهم شیر شجاع میدان نبرد بود و اصرار داشت پا به پای بسیجیان در نبرد علیه دشمن شرکت کند.سال 61 نزدیک عملیات والفجر مقدماتی بود و ذوق و شوق زیادی در بین بسیجی ها برای شرکت در عملیات وجود داشت.
آن روزها کنار منزل پدری برای حاج حمید مشغول ساخت منزلی بودیم.
یک روز ایشان آمد و دید که من در کنار کارگرها مشغول کار بنایی هستم.برای تشکر به من گفت:برادر هرچه می خواهی بگو برایت تهیه کنم.من جواب دادم: تنها درخواستی که دارم این است که ترتیب رفتن مرا به عملیات بدهی و ایشان هم موافقت کرد.
روزهای قبل از عملیات، یکی از بچه های سپاه مرا دید و گفت:دیروز در جلسه مسئولان سپاه، حاج حمید با اصرار از فرماندهان خواسته که با شرکت او در عملیات موافقت کنند.
ولی به دلیل اینکه ایشان مسئول بسیج شهرستان بود و به وجودشان نیاز داشتند چنین اجازه ای به او نداده اند.
بالاخره بعد از اصرار فراوان، حاج حمید موفق شد در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کند و این آخرین باری بود که من ایشان و برادرم شهید محمود را قبل از اسارت دیدم.
شهید حاج حمید با دست خودش ما و دیگر نیروها را از زیر قرآن رد کرد.شهید محمود نیروی اطلاعات عملیات بود و من به عنوان نیروی پیاده شرکت کردم که بعد از مجروحیت به اسارت نیروهای دشمن درآمدم.
@Modafean_saveh
کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه
- ۹۵/۱۰/۱۱