خاطره مادر شهید صدرزاده از او
سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ
یه تابلو آیة الکرسی توی پذیرایی بود عکس بچه ها با نوه ها دورش یه روز دیدم عکس مصطفی نیست
خیلی ناراحت شدم به بچه ها گفتم کسی عکس مصطفی رو ندیده ؟
همه اظهار بی اطلاعی کردند مصطفی سوریه بود خیلی دلتنگش شدم بعد از چندروز اومد خیلی خوش حال شدم بهش گفتم عکستو گم کردم چیزی نگفت فقط لبخند زد. بعد از چند روز اومد گفت مامان برات یه عکس آوردم توپ جون میده برای...... نذاشنم حرفش تموم بشه گفتم نمیخوام ببرش.
گفت ببخشید...، وقتی عکسو دیدم واقعا دلم ریخت این عکس آخرین عکسی بود که از دستش گرفتم . خودش این عکسو خیلی دوست داشت و من دیوانه ی این عکس زیبایش هستم ...
- ۹۴/۱۰/۲۹