خاطره همسر شهید صدرزاده از او (۴)
سال۹۲بود جمعه روز رأی گیری حدود ساعت۱۰-۱۱اومد دنبالم که بریم مسجد برای انداختن رای توی صندوق.همیشه وقتی در کنارش راه میرفتم یه لذت و افتخار و غروری داشتم که هرگز نمی توانم بازگو کنم .که البته آن روز هم مستثنی نبود که هیچ مضاعف هم بود مسیر خونه تا مسجد قدم به قدم با مصطفی خیلی غرق در غرور بودم و محو آقا مصطفی که دائم با تسبیح استخاره میکرد طبق عادت علت استخاره رو پرسیدم بعد از کلی تفره رفتن ایشون و اصرارمن گفتن برای اینکه به چه کسی رأی بدم استخاره میکنم گفتم انتخاب شخصی که میخواهیم به او رأی بدیم و بشه رئیس جمهور با استخاره ست یا با تحقیق؟
گفتن من تحقیق را انجام دادم تا الانم منتظر انصراف چند نفر از کاندیداها بود ولی الان که کسی انصراف نداده مرددم کرده استخاره کردم به شخص خاصی رأی بدم بد آومد استخاره کردم کلا رأی ندم خیلی بد اومد استخاره کردم رأی سفید بدم خیلی خوب بود
گفتم یک رآی هم یک رأی میتونه کلی توی نتایج تاثیر داشته
گفت زمان امیرالمومنین علیه السلام دو خانم بچه ی رانزد حضرت آوردند که حضرت امیر قضاوت کنندو مادر را مشخص کند حضرت امیر بعد از کلی صحبت فرمودند هر کدام از شما یک دست بچه را بگیرید و بکشید هرکس توانست بچه رابگیردوقتی هر دو خانم دست بچه را میکشیدند حضرت شمشیر را کشیدند گفتند این فرزند رانصف کنیم هر کدام یک نیمی از بچه را داشته باشید مادراصلی دست دست فرزندش را رها کرد وگفت فرزند آن خانم است.وحضرت فرمودند مادر کسی است که راضیست بچه اش راکسی دیگری بگیرد ولی بچه درد نکشد.
انقلاب ما هم الان این حالت را دارد کاندیداهایی باطرز تفکر انقلابی باید برای پا بر جا ماندن انقلاب مانند مادر کنارگیری میکردند تا یکی و متحد میشدند که آمار رآی بچه مذهبی ها و ولایتی ها سر شکن و تقسیم بشه.
اون روز آقا مصطفی روی برگه رأی نوشتند راه امام و شهدا جمهوری اسلامی.
منبع:
کانال بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم
- ۹۴/۱۱/۱۰