خاطره یکی از رزمندگان از شهید والا مقام ابوحامد
خیبر ۲ جلوتر از فروسیه بافاصله کیلومتر از بحاریه من بودمو با چنتا از برادرانه فاطمی و تقریباً سوری های که تو موقعیت بودن شش نفر بودند یه تویله کاو داریه کوچک بود که تمیزش کرده بودیم برا خواب واستراحت وبا چنتا سنگر برا تثبیت.
من قبلا یه اموزشهای در رابطه با نظام دیده بودم ولی خیلی ها تا اسم بی بی زینب به گوششان خورده بود
وتهدید کردن مخالفین در رابطه با خراب کردن حرمها را شنیده بودند رگ حیدریشان به انها حکم جهاد دراین رابطه را داده بود و با شوق تمام جزئیات جنگ از خوب و بد را پذیرفته بودند ولی بعضی ها اطلاع زیادی از جنگ ونظام نداشتند.
یه روز من با یکی از بچه ها به خاطر درست انجام ندادن وظیفه اش بحث کوچکی کردم وانهم قضیه اش واقعا حساس بود درمورد نگهبانیه هنگام صبح بود اخه اخبار اینکه قبلا اونا پاتک اشونو صبح زده بودن
وموفق شده بودند را میدانستیم اوقاتم تلخ بود درست بود موقعیت حساس بود ولی میبایست خیلی چیزا رو رعایت میکردم وقتی ابو حامد اومد همیشه صبح زود به همه سر میزد تا جایی که من یادمه ابو حامد بعد نماز صبح بیدار بود خلاصه فهمیده بود قضیه رو رفتیم تو یه سنگر وتنها وشروع کردن به صحبت خیلی باهم صحبت کردیم
یه نمونه از حرفهاش صبوری کردن واینکه من خودمو جای اونا بزارم واینکه نمیشه نظام و قوانین جنگی را به سرعت به یه فرد عادی تحمیل کنی بود بعضی جاها باید مدارا کنی وبین نیروهات همدلی ایجاد کنی این باعث میشه همه باهم برادر بشن وپشت هم می ایستند روی تقواشون کار کن وسعی کن تعادلو بین نیروهات بر قرار کنی
اون روز هرچی که به من گفته بود نتیجه اش رو دیدم واگر غیر از اون بود هم عواقب بدش را هم دیدم
گاهی اوقات فکر میکنم ابو حامد در این چند سال چه سختی های کشیده که بی بی زینب با نوشیدن شربت شهادت از او پذیرای کرده.
روحشان شاد ویادشان همیشه گرامی
- ۹۵/۱۰/۱۹