خداحافظ یادگار بصرالحریر
خواهر شهید به ما گفت که شب گذشته خواب دیده که پدرش مجروح شده و حالا چند روزی است که از او خبر ندارند. نمیدانستم چطور خبر شهادت را به ایشان بدهم. خیلی سخت بود اما به فاطمه گفتم گویی پدر شهید شده و این خبر در فضای مجازی پیچیده است. فاطمه با صبوری و اشکهای بیامانش تا نیمههای شب به دنبال پیدا کردن درستی یا نادرستی این خبر بود. خبری که کمی بعد تأیید و شهادت پدرش قطعی اعلام شد. بصرالحریر
خواهر شهید در خصوص برادرش میگوید: مهدی به عنوان فرزند اول خانوادهمان متولد سال ۱۳۷۲بود. ۲۲سال داشت که به تاریخ۳۱ فروردین ماه۱۳۹۴ در عملیات بصرالحریر به شهادت رسید. مهدی با پدرمان همرزم بود. بعد از صحبتهای پدر مهدی هم راهی شد. با پدر در سوریه تماس گرفتم و گفتم تو را به خدا مهدی را منصرف کن و بگوحداقل یک مرد درخانه باشد ولی پدرم خندید و گفت جلوی مهدی را نگیرید. مبادا درپیشگاه حضرت زینب (س)شرمگین باشیم. پدرمان بعد از شهادت پسرش لحظهای احساس پشیمانی نکرد. چون مشوق اصلی مهدی خودش بود. وقتی خبر شهادت پسرش را شنید گفت باز هم تو برنده شدی!
سوریه زیارت یا شهادت
فاطمه جعفری دختر شهید رسول جعفری و خواهر شهید مهدی جعفری از چگونگی مدافع حرم شدن پدر و برادرش اینطور روایت میکند: پدرمتولد 2 بهمن ماه سال 1348بود. سال 1373به ایران مهاجرت کرد. وقتی به ایران آمد مشغول کشاورزی شد. تا چند سال پیش هم مشغول همین کار بود. ایشان هر صبح بعد از نماز به من و برادرها قرآن خواندن آموزش میداد. زمانی که ما در افغانستان بودیم، پدرم درحرم حضرت معصومه (س) با یکی از دوستانش که مدافع حرم بود، صحبت میکند. آن زمان بحث سوریه و دفاع ازحرم آنقدر مطرح نبود. ما هم چیزی نمیدانستیم. پدرم با پیگیریهای زیاد توانست ثبت نام کند و مسئولان با توجه به سابقه جنگی که در افغانستان داشت او را میپذیرند. نگرانیهای ما از زمانی شروع شد که برادرم مهدی با ما تماس گرفت و گفت پدرمی خواهد به سوریه برود. پرسیدیم برای زیارت؟ گفت نه برای جنگ. با پدر هم تماس گرفتیم و اصرارکردیم نرود ولی میگفت من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. گفتیم حداقل صبرکن تا ما بیاییم بعد برو. گفت نه ثبت نام کردم و اگر نروم دیگر نمیتوانم بروم. اصرارها و گریههای ما بیفایده بود. پدرم عازم سوریه شد. وقتی ما به ایران رسیدیم، پدرم رفته بود و حتی نتوانستیم به خوبی با او خداحافظی کنیم. دلاوری فاطمیون
اولین اعزام پدر مهر۱۳۹۳ بود و بعد از گذشت سه ماه به ایران آمد و لباس رزمش را با خود آورد. وقتی آمد از محیط آنجا تعریف کرد.
✌️"مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ"
https://t.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g
- ۹۷/۰۱/۱۳