خواب و دلنوشته ای از خانواده شهید حامد جوانی
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ق.ظ
هرسال دو روز مونده به محرم تو مسجد فاطمیه,مراسم تشت گذاری برگزار میشه...
امسال هم مثل سالهای قبل بچه ها, داشتن مسجد رو آماده میکردن..که دقیقا دو روز مونده به مراسم خوابی دیدم.
تو خواب دیدم حامد اومده محله و به سمت مسجد میره....
منو که دید مثل همیشه دستشو بالا آورد و بلند گفت:سلام خاله..
منم جواب دادم و پرسیدم: مادرت چطوره?
گفت: خاله اومدم بنرهای محرم رو نصب کنیم.
قراره مامانمم بیاد مراسم.
حامد جان!!! هر چند امسال ایام سوگواری مهمون خاص و ویژه ی ارباب بودی همچون شهدای دیگر. ولی حامد عزیز! عشقت به ارباب باعث شد که روحت هم در مراسم های محرم با ما مشارکت کند...
به نقل از خانواده ی شهید
- ۹۴/۰۸/۱۷