خیلی دنبال شهادت بود،و اماده شهادت بود..
درکوی نیک نامان مارا گذر ندادند/گر تو نمیپسندی تغییر ده قضارا
طبق عادت هر هفته،بچه ها دور هم جمع میشدیم و میرفتیم قطعه شهدا(بهشت زهرا)
شهید زبرجدی با یکی از همکاراش اومده بود و من با دوستان خودم.
البته ب بقیه رفقاگفته بود که در مخابرات کار میکنه،
نزدیک سقاخونه ام البنین،کمی این طرف از مزار شهید سید مصطفی میرنعمتی،سجاد دیدم
گفتم:
داداشت (سیدمصطفی،خیلی باهم جور بودن)که رفت،تو کی میری ک از دستت راحت بشیم،
بهشت زهرا تکراری شده(ب مزاح)یکیتون شهید بشید بیایم بالاسرش،
برگشت گفت:
ما کجا و شهادت کجا؟!
گفت:تو برو ،راه باز شد ما هم میایم..
خلاصه بحث عوض کرد و جدا شدیم..
وقتی رفتم سر مزارشگفتم: مشتی قرار بود ما راه باز کنیم،ولی مث اینکه گریه های بعد از هیاتت اثر کرد..
خیلی دنبال شهادت بود،و اماده شهادت بود..
فک کنم از رفتن ب یگان تا شهادتش ۲سالی بیشتر طول نکشید که شهید شد..
دلم براش ی ذره شده..
راوی:تنهاترین سردار۲۱۳
التماس دعا شهدا
کانال شهدای مدافع حرم
@mostafa_sadrzadeh
- ۹۶/۰۷/۰۱