درد دوری امان آدم را میبرد...
همسر شهید سید سجاد حسینی:
صحنه هایی که دوباره تکرار میشود
روزی پدرم (سید باقر)را بر دوش همه تشییع میکردند و روزی همسرم سید سجاد را ...
یک روز پدرم را در راه وطن دادیم
و یک روز همسر را در راه حرم
یک روز همه من را دختر شهید میخواندند
و یک سالیست به من میگویند ،همسرشهید...
چه کلماتی...!
چه عزتی....!
چه جایگاهی....!
چیزی که با حرفها و نگاههای نامحرمان اهل دل هیچکدام متزلزل نخواهد شد.
اما دل،دل است...
این چیزها را نمیفهمد
درد دوری امان آدم را میبرد...
نبودن ها نفس برای آدم نمیگذارد
چقدر دلتنگی و طاقت در من...
نه اینکه فکر کنی روزهایم را با فکر مرگ میگذرانم
نه..!!
من توان زندگی کردن بی تو را ندارم!
دارم به تقویم نگاه می کنم هر روز که میگذرد روزی به نبودنم در نبودت اضافه میشود.
نگاهم این یکسال فقط به آسمان بوده،
نگاه میکردم تا لحظه ای مرا نگاه کنی ...
من اینجا به عشق تو سر میکنم....
من انقدر این مسیر خانه تا گلستان را با فرزند عزیزمان میروم و می آیم
تا گوش همه را از این عشق کر کنم.
آنقدر فرزند عزیزمان را بین مزار مطهر تو و پدرم میگذارم و برایش از شما و رشادتهایتان میگویم تا او هم بفهمد شهادت چه جایگاهی دارد و این دوری برایش ارزشمند شود...
من که خوب میدانم شهادت چه جایگاهیست...
به حرمت روزهایی که کنار هم بودیم ، این روزها طور دیگری هوایم را داشته باش...
@Agamahmoodreza
- ۹۶/۰۷/۰۱