درد غربت
درد غربت
الهی ارحم فی هذه الدنیا غربتی
درد غربت گرفته ایم
کافیست کمی درد غریبی چشیده باشی
تا بفهمی چه میگویم
آدمی که حیران و سرگردان باشد
خسته و دل شکسته فقط نگاهش به دور و اطراف است
و در دل خدا خدا می کند
بغض دارد غریبی که زبال حال دلش را کسی نمیفهمد
قدم قدم منتظر آشنایی میگردد و نمی جوید
اما غریب تر آنکه در دیار خود غریب باشد
ناگاه دلتنگ رفیق شفیقش شود و اشک در چشم حلقه زند که ای کاش بودی کنارم
تمام وجود آدمی به یکباره خراب میشود
و شوق وصال و دلتنگی امانش نمیدهد
درد غربت دارد کسی را دوست داشته باشی و نباشد
درد غربت دارد محبت وجودت را بپای رفیقی ریخته باشی که حالا بر سر سنگ مزارش زانو بزنی
داغ فراق است که درد غربت در دل را شعله ور میکند
فراق رفیقی که یکسال از نبودش سوختیم
و تنها خاطراتش التیام بخش جانمان بود
باورش سخت است
جواد رفیق راهی بود که حق برادری را تمام کرد
و الحق نعم الرفیق بود
درد غربت گرفته ایم که او رفت و ما جامانده ایم
حال
با کدام دل پای در مراسم یکسالگی فراقش گذاریم
با کدام دیده اشک حسرت بریزیم
با کدام ناله صدایش کنیم
بغض دلتنگی جانمان را گرفته
رفقایی که یک عمر محبت دوستی جواد را چشیده اند
قدم هایشان سست میشود وقتی پای به سوی مزارش میگذارند
اما چه کنند ...
دلتنگ رفیق شده اند و درد غربت گرفته اند
پیراهن سیاه بر تن کرده اند و گریه کنان
تدارک مراسم یکسالگی ات را آماده می کنند
جواد جان
درد غربت گرفته ایم
حال دلمان هیچ خوب نیست رفیق
@javad_mohammady
- ۹۷/۰۳/۱۰