مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

دلتنگتم محمود

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ب.ظ

احمد رضا :

تویکی از پستهای ایسنستگرامم نوشته بودم : دلتنگتم محمود

یه بنده خدایی زیرش کامنت گذاشت:

بهترنیست ایشون رو بااحترام خطاب کنیم و بگیم شهید

رفیق شفیقش  یه مطلب نوشت تو اینستگرامش دلم نیومد نذارمش کانال:

سلام محمود.

خوبی داداش؟

چه خبر؟

چه می کنی؟

خوش میگذره دیگه، نه؟

راستش امشب نمیخواستم از تو بنویسم

قصدم درد دل کردن با عمار بود

آخه امروز تو بهشت زهرا، امیرحسینش رو دیدم که داشت تاتی تاتی میکرد

اما

قسمت منو کشوند بازم سمت خودت.

میدونی چیه محمود

دقیقا بعد از شهادتت

وقتی احمدرضا اولین متنهاش رو درباره و برای تو نوشت،

بهش پیام دادم.

البته منو نمیشناخت احمدآقا، ولی جسارت کردم و بهش پیام دادم.

براش نوشتم که احمدآقا

این نوشته هایی که برای محمود نوشتین

در عین اینکه همه اش عینه درستیه و شکی توش نیست

اما

اون محمودی که من میشناختمش نیست!!!

محمود، به داداشت گفتم: این محمودی که شما ازش صحبت میکنی اینقدر از ما فاصله داره که دست ما، که تا دیروز دست تو گردنش بودیم هم بهش نمیرسه.

محمود رضا به احمدآقا گفتم:

محمود همونی بود که شما نوشتی و حتما خیلی بیشتر و وارسته تر از اون،

ولی

محمود یکی از ماها بود

با همه ی سادگیها و خوبی ها و بدی ها و گناها و خطاها و معرفتها و درستیها و اخلاصها وشوخیها و اذیتها و ...

محمود یکی بود مثل من

یکی بود مثل تو

یکی بود مثل همه ی آدمهای دیگه

و صد البته بهتر

و هنر محمود این بود که با همه ی این اوصاف

اون تونست پرهاش رو باز کنه و ما.... .

ما هنوز حتی پرهامون رو پیدا نکردیم.

خلاصه محمود جون اینکه

اونروز ترسیدم

که تا چند وقت دیگه

از تو چیزی ساخته بشه

که حتی دست منم به تو نرسه... دست دوستات.

که دیگه حتی نتونیم به تو بگیم محمود

و مجبور باشیم به خاطر جایگاه رفیع شهید و شهادت به تو بگیم شهید بیضایی!!

تو میفهی من چی میگم داداش مگه نه؟

یادت میاد اون روزی که رفته بودیم پیش یکی از جامونده های باصفای دفاع مقدس

یادت میاد که گله میکرد ازینکه نتونسته بودن رفقاشون رو به مردم بشناسونن

یادت میاد که گفت: بعد از جنگ از رفقاشون چیزهایی گفته شد که دیگه حتی دست ما هم بهشون نمیرسه.

یادت میاد گفت: ولی رفقامون اینقدر از ما دور نبودن، خیلی خیلی دست یافتنی و نزدیک بودن...

حالا این شده قصه ی ما محمود

محمود برنامه دومین سالگردت تو اسلامشهر،

علی بهم زنگ زد و گفت کجایی؟

گفتم تو ترافیک

گفت عجله نکن چون اینقدر شلوغ شده که مسجد پر شد و درش رو بستن.جماعت هم الان تو خیابونن.

من هم به شوخی گفتم:

شیطونه میگه بیام اونجا دو تا خاطره از محمود تعریف کنم دیگه هیچکی اونجا نمونه ها!!!

و با علی خندیدیم......به خاطره هامون..... به روزای خوب با هم بودنامون..... به تو

بگذریم ازین حرفا داداش

دو کلمه حرف دل بزنیم.

محمود..........رفیق

دلم برات تنگه...

کانال  شهید محمود رضا یضایی 

https://i.instagram.com/bikhodahafezi_rafti/

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۲)

بعضیا نگاشون فرق میکنه میکشن ادمو سمت خودشون نمیدونم چی دیدم تو این بنده خدا که مثل شهید همت ارومم میکنه
ندیدمش ولی احساسمه که میشناسمش یه جورایی انگار این شهید عزیزو یه جور دیگه دوسش دارم
نمیدونم
ولی میدونم که اقا محمود برد تو این بازی سه هیچ باخته دنیا
 یا زینب
پاسخ:
شهدا همگی برنده هستن در مقابل دنیا در مقابل نفسشون
آخ شهدا نگاهی ....
خیلی احساس خوبیه وقتی حس می کنی یه شهیدی رو می شناسی
میشه همدمت ، میشه رفیقت ، میشه برادرت...
باهاش درد ودل می کنی، ازش کمک میخوای ، حس میکنی حامی و پشتیبانته
التماس دعا
سلام
این متن خیلی قشنگ بود. چند وقت قبل یه مطلب مشابه درباره ائمه طاهرین خوندم. یه ادیب عارفی درباره این عزیزان گفته بود خداوند پیامبران رو از جنس خود ما قرار داد تا بدونیم که میشه با همین الگوی انسانی خوب بود. ولی ما متاسفانه اون ها رو برای خودمون دست نیافتنی کردیم به همین دلیل کمتر می تونیم با اون ها انس بگیریم. درباره شهیدان هم همینطوره. این عزیزان تا قبل شهادتشون میون خود ما زندگی کردند. حشر و نشر کردن. خوردن و خوابیدن. گریه کردن و خندیدن. عصبانی شدن و ... نباید طوری درباره اون ها حرف بزنیم که دیگه دستمون بهشون نرسه. طوری بشه که دیگه باهاشون مانوس نشیم.رفیق نشیم.
ممنون از متن بسیار زیبایی که اینجا آوردین.
پاسخ:
بله درسته شهدا هم یکی از ما بودن
همسایه ما .. دوست ما... همکلاسی ما .... برادر ما و ....
ولی تونستن راه درست بشناسن و مردونه توش قدم بردارن و خدا هم اونا رو برای خودش انتخاب کرد
ان شااله که اونا رو درست بشناسیم و راهشون ادامه بدیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">