دلنوشته از مادر گرامی شهید مسعود عسگری
پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ب.ظ
"شهید مسعود عسگری سه ماه آموزشی سربازیش رو در اردکان یزد گذروند. توی این سه ماه فقط یک بار اجازه داشت تا به مرخصی بیاد.
مسعود پسر با اراده و محکمی بود.اگر ناراحتی یا دلتنگی داشت هیچ وقت به روی خودش نمی آورد. از پادگان زود به زود به خونه زنگ میزد ، هر بار که زنگ میزد ازش می پرسیدم ،دلت تنگ شده ؟ می گفت نه از ترسم زنگ میزنم ، می دونست من طاقت دوری بچه هام رو ندارم .
وقتی برادرش سرباز بود مسعود شاهد بیتابی های من بود و می دونست باید صداش رو بشنوم تا آروم بشم ، با اینکه به گفته خودش دلش تنگ نشده بود بخاطر دل من ، کلی توی صف میموند تا زنگ بزنه و با شنیدن صداش منو از دلتنگی در بیاره.
مسعود عزیزم من همون مادرم ، با من چکار کردی که بیشتر از پنج ماهه که دارم با افتخار دوریت رو تحمل
می کنم .
- ۹۵/۰۵/۰۷