دلنوشته عاشقانه همسر شهید ابوذر امجدیان
چه اتفاقِ قشنگی است..!من و تنهایی و، ابوذر...
و...دراین شبها،من و،چشمِ دریایی و، ابوذر...
دوباره دلم؛ همچو موهایش پریشان است...!
دوباره من و، این ناشکیبایی و، ابوذر...
ای کاش، راهِ منزلش آنقدر طولانی نبود...!
من ماندم و خانه ی رٶیایی و، ابوذر...
درخیالم نمیگنجد، که رفته است آن ماه ِمن.!
من ماندم و، ظلمت و؛ ماه ناپیدایی و ، ابوذر...
چه میشود !؟او دوباره بیاید از سفر دور...
من و، دلخوشی و،کادویِ دیبایی و ابوذر...
به کدام راه بنگرم ؟!،که دوباره ببینمش...
جز آن که،من و، راهِ شیدایی و؛ ابوذر...
حلقه پیمانمان؛ دلتنگ تراز؛ همیشه است...
وباز ؛صبوری و؛ من و ؛شکیبایی و ابوذر...
چه هدیه ی قشنگی داده به من شهادتش.
سفرسوریه و دم مسیحایی و ؛ابوذر.
چه اتفاقِ قشنگی است، تقارنِ آمدن و رفتنش!
و...قشنگتر از آن؛ من و ؛تنهایی و؛ ابوذر...
دلنوشته همسر شهید ابوذر امجدیان.
در سالگرد ازدواجش با آن شهیدبزرگوار...که با شهادتش مقارن شد...روحش شاد ویادش همیشه جاوید باد.
ارسالی همسر محترم شهید بزرگوار
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
- ۹۵/۰۸/۰۱
گنجاندن این.همه تنهایی و دلتنگی تو دل یه ادم اونم با اون دل کوچیک اونم از نوع عاشقش از جنس زن بخدا قسم که صبر میخواد اونم از نوع جمیل و عظیمش... شکر خدایا که میبینی و هستی... شکر خدایا که. بهترین حسابگر و انتقام گیرنده ای