دلنوشته مادر شهید عارفی به مناسبت محرم برای فرزندش
دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۶ ق.ظ
سلام مصطفی عزیزم... هرساله اول محرم پیراهن مشکیت رابرتن میکردی وازفرزندت هم میخواستی مشکی بپوشد. دستان کوچکش رامیگرفتی وهیئت میبردی. میگفتی پسرم بعدازظهربخواب تابتونی شب ازثواب سینه زنی برا امام حسین بهره ببری وطاها باچه ذوقی هرساله منتظرمحرم بود اما... امسال پسرت سرگردون بود انگارمنتظر دستای گرم بابابود تاتوسرمای شبهای پاییزی دلگرمش کنه... امسال طاها بی تاب بود بغض داشت امیرعلی سرگردون بود.. واما خودم توسوزعشق مادرانه دارم میسوزم.
- ۹۵/۰۷/۱۲