مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

دلنوشته : من دم عشقی ام

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ب.ظ


من ایرانی ام،همیشه ایرانی بوده ام ایرانی متولد شده ام و ایرانی می میرم،ایرانی بودنم ارثیست که از پدرم به من رسیده و همیشه آن را دوست داشته ام،اما سالها از زمان تولدم ناراضی بودم،فکر میکردم اگر چند سالی زودتر پا به جهان میگذاشتم و مثلاً در سال1342 همان سرباز در گهواره ی امام(ره) بودم،سال 57 را می دیدم،سال 59 را لمس میکردم شاید مفهوم محاصره را بیشتر می فهمیدم،شکست حصر را، حضور خداوند در آزادی خرمشهر را،بیت المقدس و فتح المبین را، فکه و کانال کمیل را بیشتر درک میکردم. 

آرمان هایم واقعی تر بود،قهرمانانم قابل لمس تر،آرزو میکردم که در عصری زندگی نکنم که همه ی محسنات را عیب بدانند،حجاب را عقب ماندگی، حلال خوری و ساده زیستی را بیچارگی، سربه زیری را بی عرضگی و نماز و روزه را فناتیک بودن...

به یاد می آوردم هنگامی که آهنگ پیشوازم را سخنان رهبرم انتخاب کرده بودم، اکثر کسانی که با من تماس میگرفتند با لبخندی معنادار میپرسیدند که در عوضش چه کاسب شده ای؟ انگار نمیدانستند عشق چیست و عاشقی کدام است؟؟!!

هنگامی که تصویر چهره ی ولی فقیه م، همانکه مایه ی ثبات کشورم است را در محل کارم نصب کردم، حرفها شنیدم و طعنه ها به جان خریدم و در آن لحظه به یاد دهه ای می افتادم که نصب تصویر رهبر مایه ی مباهات بود....

فکر میکردم که بخاطر چند سال تولد دیرتر، دیدن تمام ارزشها را از دست داده ام، تا اینکه....

به ناگاه پا گذاشتم به وادی طور،با کفشهای کنده، به سرزمین مقدس شهدا، با مدافعان حرم آشنا شدم،با فاطمیون، دیگر ایرانی بودن مفهوم اولش را از دست داد، مگر اصلا اهمیت داشت که محل تولدم کجاست؟  حال که ارزشهای موعودم دوباره جان گرفته بود،حال که قهرمانانم را در لباس مدافعان حرم می دیدم، حال که ابوحامد و فاتح را میشناختم،پاگذاشته بودم در اقیانوس بی انتهای شهادت،سید ابراهیم و محمدی و حسینی و موسوی را پیدا کرده بودم دیگر طعنه ها را نمی شنیدم،آری خوب درک کرده بودم که اینان همان آتش زیر خاکستری بودند که میتوانند جهانی از کفر را بسوزانند،همانها که فقط با اشاره ی رهبرشان سر بر می آورند، حال فهمیده بودم حتماً نباید در فکه و خرمشهر محاصره شوی، خان طومانی هست و محاصره ای و لبخند شهدای تشنه ی مازنی و فاطمیون و حزب الله و عراقی و سوری....

نه دیگر قرار نیست آرزوی تولدی زودتر داشته باشم،حال آرزو میکنم که مرا ملحق به آنانی کند که با چهره ی خونی به دیدار اربابشان شتافته اند، دیگر نخواهم گفت من ایرانی ام،دیگر سنگهای تخت جمشید افتخار ایرانی بودنم نیست، اصلا ملیت برایم مفهومی ندارد آنجا که پای ارزشها در میان است....

دو سال پیش در حسرت دهه ی شصت بودم و حتی یک لحظه گمان نمیکردم که در گروهی مطلب بگذارم که چهار پرستوی بهشتی در خود دارد، شهدای حاضر و ناظری که همچنان میبینند آنچه انجام میدهیم و میخوانند آنچه که در قلبمان میگذرد...

آری من دم عشقی ام....

دم عشق دمشق 

telegram.me/Labbaykeyazeinab

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">