دلنوشته همسر شهید قدیر سرلک
چهلمین غروب بی تو بودن را در حالی بر روی کاغذ می اورم که این قلم،توانایی بیان روزهای تنهایی ام را ندارد...
قدیر عزیزم سلام
با بند بند انگشتان دستهایم شمارش کرده ام،صد و سه روز است که از سفر عشق بازگشتی نداشته ای.
در روزهای نبودنت انتظار بازگشتت را با انگشتانم شمارش میکردم...به این امید که تکیه گاهم در کنارم باشد...اما افسوس...
نیامدی و مرا مات و مبهوت تا ابد در انتظارت گذاشتی.هر بار که به نبودنت فکر میکنم، اشک چشمانم سرازیر میشوند...
روزی ک خیر پر گشودنت را شنیدم با خود گفتم : نه..می آید،خودش قول داده بود می آید.قدیر روی قولش میماند.قرار نبود نیمه راه یکدیگر را رها کنیم...
لحظه به لحظه ام پر از تپش های قلبی گذشت که قرار بود در انتظار رسیدنت به شماره بیفتد.
آمدی...اما ن انچنان که رفته بودی...خابیده بودی...خابی آرام و ابدی...راستی،خیلی زیبا شده بودی...در چهره ات میتوانستم آرامش را ببینم.ارامش اینکه از این امتحان الهی سربلند بازگشته ای..چه با افتخار آمدی.
بدان برای من همیشه هستی،میدانم که هستی...
حال که خوب می اندیشم،به مفهوم کارها و حرفهایت پی میبرم.
به اینکه چطور در آمد ماهیانه ات را خرج امور خیر میکردی...
من نیز چون تو خوشحالم و راضی هستم که زندگیمان را در راه آرمانت که دفاع از مولایت حسین و اصحاب او بود،صرف کردی.
تحمل روزهای بی تو سخت است...اما هنگامیکه به هدف و مقصودت می اندیشم،خود را دلگرمی میدهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی،گام نهادی...
خوشا برتو ای کبوتر سفر کرده ام...
خداوند را سپاس میگویم که در این مسیر هرچند کوتاه همسفرت بودم.
پروردگارم؛
شاهد باش که عزیز ترینم را به تو تقدیم کردم.این هدیه را از ما پذیرا باش و مارا در ادامه راه آن عزیز موفق بدار و با ظهور مهدی فاطمه ،همه دلای شکسته را تسکین بفرما....امین
این شهادت بر تو مبارک.
همسر دلاورم راهت ادامه دارد
- ۹۴/۱۰/۱۲