دلنوشته ای از دوست شهید علی امرایی
يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۱ ب.ظ
دنیا دلگیر است. هر گوشهاش را که بگیری باز میلنگد.
تویی که میرفتی خوب میدانستی از چه میگریزی و خود را در آغوش که
میاندازی.
دنیا رحم ندارد. جز غم دوریات هیچ ندارد.
عاشق که باشی میفهمی چرا به رفتنت رضا شدم.
منی که قلبم بی تو از تپش میایستاد
منی که شبهایم بی تو، جز زهر، طعم ندارد.
تویی را بخشیدم به خدا که دم و بازدمم هوای تو بود.
امانتی بودی گرانبها که مالکش باز
پس گرفت.
من چه کاره بودم در این دادوستد
که عاشقان میدانند و بس؟!!!
من شیدا بودم و تو شوریده.
شیداییم کوچک بود و شوریدگیات مرا برآشفت.
و من گذشتم ازهر آنچه نیازم بود و آن تو بودی...
...و چه روح بزرگی دارند مادران و همسران شهدا!
- ۹۶/۰۳/۱۴