راهش را به آیندگان سپرد
اهل مرند بود. شهری در آذربایجان شرقی. روح بی قرار و ظلم ستیز و تعالی طلبش، او را در همان نوجوانی، به مصاف دشمن بعثی فرستاد و در حدود ۱۵ سالگی عازم جبهههای جنگ تحمیلی شد. و این مصاف، ماهها طول کشید. زخم های زیادی هم برداشت؛ اما در این میدان رزم، هرگز عقب ننشست. ۴۸ ماه، مثل مرد ایستاد در برابر تحمیل کنندگان جنگ نابرابر به ایران اسلامی عزیز...
حاج عباس عبداللهی، از رزمندگان دفاع مقدس در لشکر عاشورا بود و سالهای گذشته خیل عظیمی از شرکت کنندگان در اردوهای راهیان نور او را در مقام راوی و مداح شناخته بودند.
وی که افتخار پوشیدن لباس پاسداری را هم داشت؛ حضور فعالی در عرصه های بسیج داشت و همچون همه شهدای جغرافیای مقاومت، داوطلبانه برای دفاع از حرم آل الله ابراز آمادگی کرده بود.
عباس عبدالهی از سال ۶۳ تا پایان جنگ به مدت ۶۴ ماه در جبهههای جنگ حق علیه باطل حضور داشته که در عملیات های کربلای ۵ و والفجر ۸ به ترتیب از ناحیه دست و پا مجروح شده و به درجه جانبازی رسیده بود...
وی بازنشسته سپاه و برنده ورزشهای رزمی ارتشهای جهان بود که سالها به عنوان یک بسیجی مخلص در مناطق مختلف عملیاتی کشور حضور داشت و چنان با شهدا عجین بود که در سخنرانیهایش میگفت: من با شهدا راه میروم غذا میخورم و میخوابم و با این آسایشی که شهیدان برای من بهوجود آوردهاند هرگز نخواهم گذاشت پرچم یا مهدی ادرکنی، آن نالههای رزمندگان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند.
حاج عباس عبدالهی همواره در سخنرانیهایش میگفت: “جسمم را به خاک و روحم را به خدا و راهم را به آیندگان می سپارم".
او جزو بهترین تک تیراندازهای ایران بود و شاید هم بهترین آنها. همواره سختترین راه را انتخاب میکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشکر عاشورا بود و چه حالا که بعد از بازنشستگی نشستن را بر خود حرام کرده بود.
صفایی داشت وصف ناپذیر.
پای ثابت اردوهای راهیان نور دانشجویی بود. با دانشجویان انس میگرفت و با آنها از شهدا و مرامشان میگفت.
تا اینکه زمانه دگرگون شد و تطاول ایام، این بار، مشتی مسلمان نمای جاهل را از آستین اسلام آمریکایی بیرون آورد و انداخت به جان جهان اسلام.
جهان رنجور اسلام.
حاج عباس، وقتی چنین دید، تاب نیاورد و باز پرکشید به سمت میدان نبرد.
سوریه، جولانگاه اسلام آمریکایی شده بود و عباس، این فرزند اسلام ناب، پنجه در پنجهی نمازگزاران به قبلی واشنگتن و آل سعود انداخت. مردانه ایستاد و جنگید. جنگی در میانه میدان.
۲۲ بهمن بود که این روح ناآرام، به مرادش حاج مهدی باکری پیوست و به سوی عرش پرکشید. ۲۲ بهمن، روز تولد اسلام ناب هم هست و او در روز تولدش، شهید شد. سال ۱۳۹۳.
پیکر مطهرش، جاودانه، در دل سپاه کفر بر فراز ایستاده است و فریاد میزند هنوز.
آری!
او راهش را به آیندگان سپرد.
امید که بتوانیم امانت داران خوبی در ادامه دادن راه و نام و خاطرهاش باشیم.
- ۹۶/۰۳/۲۷