مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

رضایم رضای خداست

جمعه, ۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۳ ب.ظ

مادر شهید (ارغوانی) می‌گوید: بار اول که رفت من هنوز راضی به رفتنش نبودم. رفت و برگشت و گفتم: «خوب شد که برگشتی» گفت: «نه خوب نیست. تو اگر مرا دوست داری اجازه بده که بروم و راضی باش.» گفتم: «اگر خودت این را می‌خواهی انشا الله کارت جور می‌شود.» زود جور شد و دوباره رفت. راضی هستم. الحمدلله .

او در انتها با بیان توصیه همیشگی شهید می‌گوید: همیشه می‌گفت صبور باشید. قبل از این پسرم، یک دختر ۳۰ ساله داشتم که فوت کرد. من وقتی برای رفتن تقی به سوریه بی‌تابی می‌کردم محمد تقی می‌گفت: «پس مادرهای سه شهید چه بگویند و چه کار کنند وقتی شما اینطور بی‌تابی می‌کنی؟ اگر من شهید شوم و تو گریه کنی به من مدیونی.» من هم گفتم: «چشم؛ گریه نمی‌کنم.» الان هم گریه نمی‌کنم. رضایم رضای خداست.

همسر شهید (ارغوانی) می‌گوید: اولین بار که شهید عزم رفتن کرد زمانی بود که تصاویری از حضرت زینب(س) را دید و چون علاقه بسیاری به من و فرزندم داشت از من کسب اجازه کرد که بنده هم با کمال میل موافقت کردم. 

مدت اولین ماموریت به ۴۳ روز رسید و ایشان به سلامت برگشتند. وی ادامه داد: اما زمانی که این بزرگوار برای بار دوم تصمیم به رفتن گرفت بنده راضی نبودم و دلشوره عجیبی داشتم، به او گفتم شما که ادای دین خود را یک بار انجام داده‌اید؛ من راضی نیستم.

آن شب با هم خیلی در این رابطه صحبت کردیم و شهید گفت هر چه شما بگویید چون راضی نیستی من هم دیگه در این رابطه صحبت نمی‌کنم.

همسر شهید ارغوانی در حالی که بغض خود را پنهان می کرد،

گفت: همان شب خواب دیدم که حرم حضرت زینب(س) از همه طرف در حال خراب شدن است  و بنده هم در آن حالت به گریه و ناله می پردازم، در همین حال حضرت زینب(س) آمدند و گفتند اگر می خواهید که حرم ما اهل بیت سرپا بماند در این راه باید خون و جان بدهید که در این لحظه از خواب بیدار شدم و شهید هم از بیدار شدن من بیدار شد و من در همان لحظه خوابم را تعریف کردم و گفتم که من مخالفتی با رفتن شما به سوریه ندارم.

به همین جهت همسرم را برای بار دوم با ایمان قاطع فرستادم و زمانی که رفت مطمئن بودم که برنمی‌گردد به همین دلیل از او خواستم که یک بار تمام خانه را دور بزند و تا جایی هم که می‌توانستم او را برای رفتن همراهی کردم.


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">