رفت بابا مست عطر یاسها تا شود همسنگر عباسهـــــا
جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۰۲ ب.ظ
دختر بابا مـنم، طناز عشق
رفته بابایم سفر شهر دمشــق
یادم آید آن سحرگاهے که رفت
برنگشته او از آن راهے که رفت
وقت رفتن هست یادم در وداع
گفت: بابا میروم بـهر دفـــاع
گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق
گفت از ناموس شیعه در دمشق
گفت بابا، زینب آنجا بیکَس است
حضرت زهرا بر او دلواپس است
خون ز غیرت در رگ بابا به جوش
گفت باید او علم گیرد به دوش
گفت باید تا شود عباس او
از حرم با جان بدارد پاس او
گفت بابا میرود در خاتمه
تا بگیرد انتقام فاطمه
هست یادم بوسههای آخرش
لحظهِٔ قران گرفتن بر سرش
در بغل بگرفت و نازم کرد او
غرقه در سوز و گدازم کرد او
رفت بابا مست عطر یاسها
تا شود همسنگر عباسهـــــا
- ۹۷/۰۵/۱۲