روایتى از شهید مدافع حرم محمدرضا زارع الوانى
چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ب.ظ
بسم رب الشهداء و الصدیقین
"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسودهتر میایستند؛ (بخش دهم)، اخلاص" ...
حدوداً دو سال پیش یکی از شبهای محرم بود، در تاریکی آمد و به من گفت: "کربلایی علی این کفشها کثیفه، میشه واکسشون بزنم؟"
گفتم نه مسجد بو میگیره ...
گفت: راست میگی نمیشه.
آمد یه تیکه پارچه ازم گرفت، رفت.
پنهانی نگاهش کردم. دیدم تو تاریکی داخل مسجد (موقع برگزاری هیئت) داره با پارچه کفشها رو تمیز میکنه.
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۷/۱۲