مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

روایت خواهر شهید رضا بخشی از دیدار با رهبر انقلاب

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ق.ظ


از لحظه ای که خبر دیدار رهبری رو بهم دادن دل تو دلم نبود تا نشستن پای صحبتای «آقا»

باورم نمیشد آرزویی که به بهانه شهادت «رضا» در سر داشتم بعد از یکسال و چند ماه محقق بشه

البته قبل از «شهادت» داداش هم این آرزو رو داشتم اما فقط در حد آرزو بود و هیچ وقت فراتر از اون نرفت تا «شهادت» داداش «رضا» که دیگه مطمئن بودم یه روز به حقیقت می پیونده.

همیشه با خودم میگفتم میشه یه روز آقا خونه ما هم بیان اگه اومدن چطور پذیرای ایشون باشیم،چه کاری کنیم که اون میزبانی ای که از ته دلمون برای «آقا» میخواستیم و به جا بیاریم.

ولی در عین ناباوری «آقا» خودشون میزبان ما شدن و ما مهمان ایشون از وقتی که پامون رو از خونه به نیت دیدار «آقا» بیرون گذاشتیم،لحظه به لحظه حس می کردم که به ایشون نزدیک تر و نزدیک تر میشدم.

اما فکر نمی کردم که این انتظار چندین ساعت طول بکشه هرچه که بود قشنگیای خاص خودش و داشت

اون هیجان و اون اضطراب زیبا که تهش به آرامش خیالم ختم می شد.

اون نمازی که به اقامت ایشون به پا کردم، و فکرمی کنم که با حس ترین «نماز» عمرم بود که دیگه به این راحتیا قسمتم نمیشه.

همه اشتیاق خاصی داشتن برای اینکه نزدیک ترین مکان به «آقا» بشینن فکر میکنم که «خدا» هم که همیشه از حال بنده هاش با خبر حال من و بهتر از خودم فهمیده بود و بین اون عده قلیل که در نظر من تو اون لحظه یه لشکر به چشم میومدن نزدیک ترین مکان به «آقا» رو خدا به من داده بود،یه زاویه عالی که می تونستم به زیبایی و راحتی ایشون رو ببینم.

برق چشمای «آقا» و لبخند زیباشون و اون آرامش و صلابتی که تو کلامشون بود،من و یاد «رضا» می انداخت هرچند که واسطه این دیدار بی شک شهدامون بودن.

به خودم که خواهر شهیدم افتخار می کردم و می کنم،ولی از لحظه دیدار «آقا» و حرفاشون در مورد شهدای مدافع و خانواده هاشون این حس افتخار یه طور خاصی خودشو تو من نشون داده که اصلا گفتنی نیست.

دلم می خواست برم روبروشون زانو بزنم،بگم:«آقا جان»،شما بی شک با امام زمان(عج) در ارتباطین و «امام» رو می بینین سلام منو به ایشون برسونین و بهشون بگین که سلامم رو به برادر شهیدم برسونن برادرم به فدای اسلام و حضرت زینب (س)شدن من که هیچ همه خانواده ام به فدای اسلام و حضرت زینب(س) و شما و این ولایت.

روایتی زیبا از دیدار خواهر سردار شهید«رضا بخشی» در دیدار با ولی امرمسلمین امام‌خامنه ای(حفظه الله)

کانال رسمی جبهه فرهنگی سپاه  فاطمیون

@sepahefatemiun

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">