مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

روایت رفاقت

شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ


راوی: جانباز مدافع حرم، امیرحسین حاج نصیری

یک بار بعد از شهادت روح‌الله و قدیر سرلک، من و عمار و میثم مدواری داشتیم با ماشین از محل شهادت آن‌ها رد می‌شدیم که گفتم: عمار صبر کن. بیا برویم پایین، روی دیوار بغل دست محل شهادت آن‌ها بنویس: یادمان شهیدان سرلک و قربانی. ماشین را نگه‌داشتیم و پیاده شدیم. درِ ماشین را باز گذاشتم و صدای مداحی را زیاد کردم. دیدم عمار رفت سمت یک پتویی که آن‌جا بود و سرش را گذاشت روی پتو و شروع کرد به گریه کردن. گفت: این یکی از همان پتوهایی است که بچه‌ها را تویش پیچیده بودم. دیدم میثم هم دارد از روی زمین چیزهایی برمی‌دارد. رفتم جلو دیدم دارد تکه پارچه‌های لباس رفقای شهیدمان را پیدا می‌کند. حال عجیبی بود. لحظات سختی که انگار داشت جان‌مان را می‌گرفت. عمار یک تکه گچ از روی زمین پیدا کرد و روی دیوار نوشت: یادمان شهیدان سرلک و قربانی. خط خوبی داشت. 

به‌شان گفتم: بچه‌ها، گریه‌اش را شما کردید، بگذارید روضه‌اش را هم من بخوانم. بعد گفتم: یک موقع هست که شماها تکه پارچه‌های لباس رفقای‌تان را از روی زمین جمع می‌کنید و و گوشه‌ای خاک می‌کنید. یک روز هم پدری تکه پاره‌های تن پسرش را دید، اما نتوانست آن‌ها را جمع کند و جوانان بنی‌هاشم را صدا کرد تا این کار را بکنند. آن‌جا بود که دیدم واقعا هر دوتای‌شان بی‌قرار شدند و صدای ناله‌شان رفت به آسمان. یادشان به خیر...

به قلم: فاطمه دوستکامی

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">