سیدم یادت هست ، وقتی از رفتن حرف می زدی...
شهیدحرم سید اسماعیل سیرت نیا
سیدم یادت هست ، وقتی از رفتن حرف می زدی...
وقتی که گفتی باید رفت ، چون ناموس شیعه دست اجانب اسیره...
اسم این دو شهرک شیعه نشین رو گفتی و اینکه مگه میشه راحت نفس کشید وقتی صدای هل من ناصر زنان و کودکان شیعه نبل والزهرا گوش فلک رو پر کرده...
دل پسر فاطمه(سلام الله) دوباره پریشان زنان مسلمان و منتسب به اهل البیت(علیهم السلام) ....
اینها رو گفتی و رفتی با لبخند رضایت از همسنگری و همسفری وهمسری..
حالا کجایی عزیز دل که در همان شهرکها عزای اسیری و غریبی عمه جانت(سلام الله علیها) برپاست..
خوشا به حال تو که به قافله حسین(علیه السلام) رسیدی و من که از قافله عمه جانت(سلام الله علیها) جا نماندم ...
ممنون و مدیون این همه لطف و برکت از جانب توأم...
شهیدم ،با شهادتت هر صبح و شام شهید شدم...
آرزوی این شبهایم برای تو عاقبت بخیر بود...
عاقبتت ختم بخیر شد نازنینم...
برایم عاقبت بخیری را امشب از عمه جانت(سلام الله علیها) بگیر...
بیسیم چی
@bisimchi1
- ۹۵/۰۸/۱۴