شعر برای شهید صدرزاده
دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ب.ظ
چشمم به سوی درب مانده تا بیایی...
تا با طلوع نور در فردا بیایی....
این هفتمین ماه است رفتی از بر من...
تا رو کنی،رو سوی این تنها،بیایی...
با قلب خونین مینویسم نامه ها را...
شاید بخوانی مصطفی،شاید بیایی...
این اشکها مرهم به روی درد من نیست...
شاید ببینی اشکهایم را،بیایی...
شهد شهادت نوش جانت مصطفی جان....
اما بدان چشم انتظارم تا بیایی....
آخر تو که هم زنده و هم مهربانی....
باید در این قحطی جانفرسا بیایی...
قحطی ایمان،عاطفه،رحم و مروت....
باید نمایی یک نظر بر ما،بیایی....
در کربلای سوریه عباس (ع)بودی....
عباس زینب، میشود فردا بیایی؟..
فردا قرار ظهر را در یاد دارم...
گل میفشانم جاده ها را تا بیایی....
در ظهر آدینه، نرفتی،آمدی تو...
میخوانمت سید،دوباره تا بیایی...
دم عشق دمشق
https://telegram.me/Labbaykeyazeinab
- ۹۵/۰۴/۲۸