مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهیدی که با دو رکعت نماز اضافی حاجت روا شد

پنجشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۲ ب.ظ


شهیدی که با دو رکعت نماز اضافی حاجت روا شد 

حاتم إبراهیم حسین

ام‌علی گفت: وقتی با ابوعلی ازدواج کردم، دیدم او به شدت مراقب نماز شب خود است و همیشه بعد از نماز شب دو رکعت نماز اضافی نیز می‌خواند. بارها از راز نماز اضافی که می‌خواند پرسیدم، اما او هر بار می‌خندید.

سرویس جهان مشرق - حاتم إبراهیم حسین از منطقه النفاخیة واقع در جنوب لبنان در روز 5 ماه می سال 1959 به دنیا آمد، او که توفیق داشت پسرش به نام علی حاتم حسین را نیز در راه خدا و در مسیر شهادت، تقدیم کند، خود نیز در تاریخ 19 می سال 2013 آسمانی شد.

حاتم ابراهیم حسین به عبادت و جهاد و صبر خود و شخصیت بی‌نظیر و پاکش معروف بود. وی از مدت‌ها پیش منتظر شهادت بود و سال‌های طولانی، آرزوی او را برای رسیدن به شهادت و نحوه خاصی که برای شهادت خود انتظار آن را می‌کشید، خسته نکرد. او به عزم و اصرار خود برای سیر این مسیر ادامه داد تا این که در سن 44 سالگی به شهادت رسید.  


وقتی ابو علی به شهادت رسید، پیکر پاکش در دست گروه‌های تروریستی و تکفیری افتاد و قبل از اینکه نیروهای مقاومت بتوانند برادر شهید خود را از عرصه درگیری‌ها در شهر القصیر سوریه خارج کنند، این تروریست های تکفیری بودند که پیکر شهید حزب الله را ربودند.


شهید حاتم إبراهیم حسین

هیئت مقاومت به منزل شهید اعزام شدند تا خبر شهادت او را به خانواده‌اش بدهند و بگویند که پیکرش نیز به اسارت گروه‌های تکفیری درآمده است. آنها تسلیت سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان را به خانواده شهید اعلام کرده و تأکید کردند که ایشان اهتمام خاصی به بازگشت پیکر شهید دارد و ان شا الله این اتفاق به زودی رخ خواهد داد.

این هیئت اما با پاسخ همسر شهید غافل‌گیر شدند: ابو علی دیگر باز نخواهد گشت. حاضران از شنیدن سخن ام علی گیج شدند و گفتند که چرا این حرف را می‌زند؟

ام علی پاسخ داد: وقتی با ابو علی ازدواج کردم، دیدم او به شدت مراقب نماز شب خود است و همیشه بعد از نماز شب دو رکعت نماز اضافی نیز می‌خواند. این موضوع توجه من را به خود جلب کرد و بارها از راز نماز اضافی که می‌خواند پرسیدم، اما او هر بار می‌خندید و پاسخ من را نمی‌داد. در طول سال‌های گذشته این دو رکعت نماز هرگز ترک نشد و من نیز هر بار که سؤال می‌کردم، می گفت که رازی است که نباید کسی از آن مطلع شود.

همسر شهید ادامه داد: هنگامی که برای جهاد عزیمت می‌کرد، گفت: مدت‌ها است از من راز دو رکعت نماز را می‌پرسی. پاسخ را به تو می گویم تا شاید اندکی آرام شوی. این دو رکعت نماز برای پذیرفته شدن درخواست من است که اگر شهید شدم مانند سرور و مولایم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قبرم ناشناخته باقی بماند.

به این ترتیب بود که قبر ابو علی ناشناخته ماند. البته حضرت فاطمه زهرا (س) به فردی که در راه دفاع از دخترش حضرت زینب (س) به شهادت رسیده بود، کرامت داد و بعد از اینکه ماه‌ها پیکر پاکش به نزد خانواده بازنگشت، در پاسخ به ناراحتی خانواده این شهید، پیکر پاک این شهید به آغوش لبنان و خانواده بازگشت. جالب این بود که شهید همزمان با روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) به خاک سپرده شد.


چند روز در سوریه بودند؟ 

حدود یک ماه می‌شد، اما تقریباً هر روز یک بار یا دو بار تلفنی با همه اعضای خانواده صحبت می‌کرد. همیشه طوری سخن می‌گفت که انگار جنگی نیست و همه چی آرام است. اصلاً نمی‌گفت: جایی که هستیم خطرناک است یا الان عملیات داریم، اما عکس‌هایی که می‌فرستاد بیشتر کنار تانک، نفربر و مهمات جنگی بود. می‌گفتیم این عکس‌ها چیه می‌فرستی، می‌گفت: یک روزی شاید لازم بشه.

نحوه شهادتش چطور بود؟

قرار بود در منطقه فلوجه پلی احداث کنند، چون ایشان در معماری و عمران سررشته‌ای داشت گفت: مسئولیت آن با من، می‌خواهم اثری از خودم به یادگار بگذارم. یک شب تا صبح کار کردند بعد برای نماز صبح و استراحت به محل استقرار خود برگشتند. بعد از چند ساعت دوباره به محل احداث پل رفتند. ساعت ۷ یا ۸ صبح به وقت ایران بود که دلم شور افتاد. به دخترم فاطمه گفتم: با بابا تماس بگیر ببین چه کار میکنه؟ تماس گرفت گفت: خوبم الان هم می‌خواهیم ادامه کار احداث پل را شروع کنیم. شما تلفن را قطع کن من ۱۰ دقیقه دیگر تماس می‌گیرم. الان ۳ سال از آن ۱۰ دقیقه گذشته است. ظاهراً آن یکی، دو ساعتی که این‌ها برای نماز و استراحت رفته بودند، داعشی‌ها زیر ماشین‌آلات آن‌ها مواد منفجره کار گذاشته بودند. این‌ها هم بی‌خبر تا ماشین را روشن می‌کنند منفجر می‌شود. یعنی دو سه دقیقه قبل از شهادت من دلم شور افتاد، تماس گرفتیم و او داشت به سمت ماشین می‌رفت تا روشنش کند. دقیقاً ششم خردادماه بود.

منبع: روزنامه جوان

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">