شهید اسدالله جعفری (فاطمیون)
شهید«اسدالله جعفری»
فرزند:میرزاحسین
متولد:1371
تاریخ اعزام:93/08/25
تاریخ مفقود:2ماه بعد از اعزام
از وقتی که فهمید تو سوریه جنگ شده و هر کسی که تمایل به رفتن داره میتونه داوطلبانه بره؛همیشه میگفت:« سیماخانم» میخوام برم و تو راضی باش تا من برم.
تا اینکه یه روز تو بهشت معصومه(س) در حال بازگشت از سر مزار پدرم؛گفت: بریم و سر مزار شهدا فاتحه ای بخونیم.
رفتیم فاتحه خوندیم و به بابایامیر گفتم: پاشو دیگه بریم که دیر شده،دقیق یادم نیست سر مزار شهیدفیاض نشسته بود.
بهم گفت:خوش بحال این شهدا چه سعادتی نصیبشون شده گفت:کاش کاش منم جای اینا بودم خداکنه این سعادت نصیب ما هم بشه.
رو بهش کردم و گفتم خدا نکنه تو نباشی منو «امیر» چی کار کنیم گفت:نگو خدا نکنه بگو ان شاالله شهادت قسمت هممون بشه.
گفت:همه می میرن مرگ برای همه ست اما مهمه چه جوری و دعا کن همیشه که این جور مرگ ها نصیبمون بشه مرگ با عزت.
حرفش رو هیچ وقت یادم نمیره چند مدت بعدش رفت؛رفت و هنوز برنگشته دو ماه بعد رفتنش بهم زنگ زدن و گفتن که شوهرم مفقود شده.
او هم مثل بقیه که آرزوی شهادت داشت به آرزوش رسید؛خوش به سعادتشون ان شالله دست ما را هم تو اون دنیا بگیرن.
آخرین باری که بهم زنگ زد انگار داشت وصیت میکرد بهم گفت: مواظب خودت و امیرم باش سعی کن تو زندگیت قوی باشی به پسرم بگو من واسه چی رفتم؛هر وقت بزرگتر شد بهش توضیح بده.
گفتم:چرا این حرفارو می زنی؛ ان شالله خودت سلامت برمیگردی گفت هر چی قسمت باشه شما را سپردم به حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س).
خاطره ای از شهید«اسدالله جعفری» از شهدای « فاطمیون» به روایت «همسر شهید»
ڪاناڸ رسمے«سرداراڹ فاطمیوڹ»
telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg