شهید روح لله قربانی به نقل یکی از دوستانش
پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۵۹ ب.ظ
چند سال از دوران دانش آموزیمون هم محله ای بودیم.
حاج آقا لواسانی ( امام جماعت مسجدمون ) رو خیلی دوست داشت؛ یک پیرمرد عالم با صفا و مشتی، شاید چون فکر می کرد حاج آقا آقاجونی (اهل ادا درآوردن) نیست.
از وقتی از این محل رفت هر چند وقت یک بار می آمد به حاج آقا سر میزد
آخرین بار که دیدمش...
بعد از نماز عشای مسجد، تقریبا اکثر مردم رفته بودند. دیدم روح الله وارد شبستان مسجد شد. بعد از سلام و احوال پرسی پرسید حاج آقا رفت؟
فهمیدم خبر نداره.
با سختی بهش گفتم: مگه خبر نداری روح الله! چند ماهه حاج آقا از پیشمون رفته.
صورتش دگرگون شد، دیگه یک کلمه هم حرف نزد. رفت و نشست رو سجاده حاج آقا شروع کرد به گریه کردن.
به سختی بلندش کردیم ....
منبع:
@sangarshohada💫
- ۹۴/۱۱/۱۵