شهید سیدمصطفی موسوی در نوروز 1392
يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ
چقدر این لحظه رو دوست داریم ... آخرین نوروزی که کنارمون بود .
مثل همه دسته جمعی با هم میرفتیم عید دیدنی ... همه با ماشین و موتور راه میوفتادیم
سید مصطفی تنهایی با دوچرخه اش که عاشقش هم بود ... نوروز نود و دوی دوست داشتنی که باید همیشه دلتنگش باشیم .
لحظه به لحظه اون نوروز برامون خاطره شد .
لحظات شادی که توی کاشون و نیاسر برامون اتفاق افتاد
لحظه ای که توی مینی بوس دربستی ای که صبح زود اومده بود دنبالمون تا ببره کاشون ، خوابیده بود روی صندلی و هی اذیتش میکردیم
لحظات عرفانی نماز خوندن و زیارتنامه خوندنش توی مشهد اردهال
اون موقعی که همگی جمع شدیم توی بوستان عکس دسته جمعی بگیریم و مصطفی شکلک در میآورد و عکس ها رو خراب میکرد ...
ثانیه به ثانیه اش برامون خاطره ساز شد ؛
ای کاش بیشتر قدر اون لحظات رو میدونستیم
نوروز 93 هم بنا بود کنارمون باشه ولی نیومد.
تا مدتی خبری ازش نبود نه تماسی و نه پیامی . نیمه دوم فروردین یعنی حدود 10 روز قبل از شهادتش پیام داد .
ناراحت بودیم که چرا بعد از سه ماه قم نیومده.
گفت ؛ فعلا پای کاریم. سرمون شلوغه.
باشه بعد از عروسی برمیگردم ... اولویت با مراسمه
اگر فلان روز پیام دادم که دادم . وگرنه یا علی ...
بعدها فهمیدیم مراسم عروسی ، هجوم و عملیات بوده ... همون عملیاتی که رفت و تا 9 ماه مفقودالاثر شد
ما نوروز95 رو با یاد شهدای مدافع حرم و یاد شهید سید مصطفی موسوی و در کنار مصطفی شروع میکنیم ...
اما ؛
مصطفى جان !
چه بگویم که دلم تنگ است
کجایی برادرم؟
میدانم لذتی دارد
امسالت را کنار
سفره ی خواهر حسین ابن علی(ع)
تحویل کنی
اما برادر خوش انصافی ات کجا رفته؟
دل تنگ مارا فراموش کرده ای؟
دل ما تورا میخواهد
دلم میخواهد
آن لحظه که سال تحویل میشود
دستت را گرم بفشارم
رویت را ببوسم
وبگویم برادرم
چشم هایت بوی باران میدهد
بیشتر نگاهم کن
حالا با یادگاری هایت دلخوشم
مثل همه دسته جمعی با هم میرفتیم عید دیدنی ... همه با ماشین و موتور راه میوفتادیم
سید مصطفی تنهایی با دوچرخه اش که عاشقش هم بود ... نوروز نود و دوی دوست داشتنی که باید همیشه دلتنگش باشیم .
لحظه به لحظه اون نوروز برامون خاطره شد .
لحظات شادی که توی کاشون و نیاسر برامون اتفاق افتاد
لحظه ای که توی مینی بوس دربستی ای که صبح زود اومده بود دنبالمون تا ببره کاشون ، خوابیده بود روی صندلی و هی اذیتش میکردیم
لحظات عرفانی نماز خوندن و زیارتنامه خوندنش توی مشهد اردهال
اون موقعی که همگی جمع شدیم توی بوستان عکس دسته جمعی بگیریم و مصطفی شکلک در میآورد و عکس ها رو خراب میکرد ...
ثانیه به ثانیه اش برامون خاطره ساز شد ؛
ای کاش بیشتر قدر اون لحظات رو میدونستیم
نوروز 93 هم بنا بود کنارمون باشه ولی نیومد.
تا مدتی خبری ازش نبود نه تماسی و نه پیامی . نیمه دوم فروردین یعنی حدود 10 روز قبل از شهادتش پیام داد .
ناراحت بودیم که چرا بعد از سه ماه قم نیومده.
گفت ؛ فعلا پای کاریم. سرمون شلوغه.
باشه بعد از عروسی برمیگردم ... اولویت با مراسمه
اگر فلان روز پیام دادم که دادم . وگرنه یا علی ...
بعدها فهمیدیم مراسم عروسی ، هجوم و عملیات بوده ... همون عملیاتی که رفت و تا 9 ماه مفقودالاثر شد
ما نوروز95 رو با یاد شهدای مدافع حرم و یاد شهید سید مصطفی موسوی و در کنار مصطفی شروع میکنیم ...
اما ؛
مصطفى جان !
چه بگویم که دلم تنگ است
کجایی برادرم؟
میدانم لذتی دارد
امسالت را کنار
سفره ی خواهر حسین ابن علی(ع)
تحویل کنی
اما برادر خوش انصافی ات کجا رفته؟
دل تنگ مارا فراموش کرده ای؟
دل ما تورا میخواهد
دلم میخواهد
آن لحظه که سال تحویل میشود
دستت را گرم بفشارم
رویت را ببوسم
وبگویم برادرم
چشم هایت بوی باران میدهد
بیشتر نگاهم کن
حالا با یادگاری هایت دلخوشم
- ۹۵/۰۱/۰۱