شهید علیرضا غلامی
به نام معشوقی که بهای عشقش خون سرخ است...
نامش علی رضا ست...
این روزهای آخر دیگر پای ماندن نداشت...
تمام خواب و خیالش بعد از کربلا, دمشق بود ...
آرامش صدایش و سوی نگاه هایش, برای قلب کوچکم خبری داشت...
پیش آمد و دیده های نازنینش را به دیده گان نگران من سپرد و زمزمه کرد : هوای مامانو و داداش کوچولومونو داشته باش...
وقت رفتن ,آخرین نگاهش برایم حکم سختی را برید...
نسیم نبودنش سخت ما را پریشان کرده بود...
یازده ماهی بود که غربت ندیدنش در و دیوار خانه را دلگیر کرده بود...
نزدیک اربعین ارباب بود مسافرمان رسید...
اما با بالهای زخمی و خونی در تابوتی چوبی...
سکوت سنگینش ناگفته های عظیمی را بر قلب مجروحم حک میکرد...
باور کن...
باور کن...
این علی رضاست...
آیه ی خدا, داداش علی رضا شهادتت مبارک...
خیالت راحت من هوای مامان و داداش کوچولومونو دارم...
با آرامش عباس حریم حرم باش...
هوای حرم این روزها سخت تنگ است...
اما دل من تنگ تر از ضریح های خلوت حرم است...
آره داداش...
اغراق میکنم...
دل تنگت هستم...
تقدیم به شهید والا مقام علی رضا غلامی و خانواده عزیزشان
- ۹۴/۱۰/۲۰