شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان به روایت خواهر گرامى شهید
بسم رب الشهداء
یه علاقه خاصی هم به حضرت آقا داشت ... خاص که نه ... بی نظیر ...
عیدِ امسال [سال ٩٥] سخنرانی آقا رو گوش میدادیم ... دیدم محمدامین دستاش رو صورتشه آرکم آروم گریه میکنه ... گریه ای که معلومه از روی بغضه و نمیتونه کنترلش کنه ... گفتیم: چرا گریه میکنی امین؟ گفت: انقلاب داره چهل ساله میشه ... اونوقت هنوز ما حزب اللهیا ننشستیم دورِ هم یه گفتمان واحد درست کنیم ... که به دردِ جامعه بخوره ... تا آقا نخواد این مسائل سطحی و پیش پا افتاده رو تبیین کنه ... اینا وظیفه آقا نیست ... آقا اینقدر کار داره ... نباید جورِ کم کاری ما رو بکشه آخه ... این رهبر گناه داره ... ما قدرشو نمیدونیم ... یه جمله ای هم داشت همیشه میگفت: آخه الا حضرت آقا باید بشینه تو خونهاش با خیالِ راحت چایی بخوره ... تبیین شبهه ها وظیفه ماست ... چقدر آخه ما کم کاریم ...
خلاصه از این قبیل خاطرات زیاده ...
معروف بود همیشه به اینکه رگِ گردنش برای ولایت معلومه ...
مثلا یکبار مهمونایی داشتیم که خیلی همسو با نظام نبودند، اما چون مهمان بودن ... پدرمون بهمون سفارش کردند حرمت نگه داشیم و باهاشون بحث نکنیم ... من قبول نکردم ... گفتم: من میرم ... نمیتونم تحمل کنم ... امینِ بیچاره موند تنها تو اون جمع ... اونشب خیلی به امین سخت گذشت چون نتونسته بود از ولایت اونجوری که باید دفاع کنه ... مادرم میگفت: به محض اینکه مهمونا رفتن و ما بدرقشون کردیم ... برگشتیم بالا ... دیدیم امین بیهوش افتاده کفِ زمین ... اینقدر خودخوری کرد بیهوش شد ...
اینقدر این مسئله براش مهم بود ... تو وصیتش هرجور که تونست پنج بار به پیروی از حضرت آقا سفارش کرد ...
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۵/۰۶