شهید هادی ذوالفقاری از زبان دوستش
هادی درباره کارهایی که انجام میداد خیلی تودار بود. ازکارهایش حرفی نمی زد.بیشتر این مطالب رابعدازشهادت هادی فهمیدیم وقتی هادی شهید شد وبرایش مراسم گرفتیم، اتفاق عجیبی افتاد.من درکنار برادر آقاهادی درمسجد بودم.
یک خانمی آمد و همین طور به تصویر شهید نگاه میکرد و اشک می ریخت. کسی هم او را نمی شناخت. بعد جلو آمد و گفت: با خانواده شهید کار دارم.
برادرشهید جلو رفت.من فکر کردم از بستگان شهید هادی است،اما برادر شهید هم او را نمی شناخت. این خانم رو به ما کرد و گفت: چندسال قبل، ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم.خیلی گرفتار بودیم برادر شما خیلی به ما کمک کرد
برای ما عجیب بود.همه جور ازهادی شنیده بودیم اما نمی دانستیم مخفیانه این خانواده را تحت پوشش داشته! حتی زمانی که هادی در عراق و شهر نجف اقامت داشت، این سنت الهی را رها نکرد. درمراسم تشییع هادی، افراد زیادی آمده بودند که ما آنها را نمی شناختیم بعدها فهمیدیم که هادی گره از کار بسیاری از آنان گشوده بود.
منبع:
@shahidzolfaghari
- ۹۴/۱۱/۰۳