شوخی رزمنده های مدافع
میخوام امشب یادی کنم از بچه های فاتحین شهرری مرتضی کریمی و مجید قربانخانی بقیه بچه هایی که عاشقانه پرواز کردن....
اولین باری که بعد از عملیاتشون و شهادتشون با دوربین رصد کردم پیکرهای پاکشون رو یادم نمیره چه آروم و زیبا خوابیده بودن...
شبهای ایام فاطمیه بود و بعد از پیدا کردن اون یازده تا شهید که تو خانطومان ابوعلی تفحص کرده بودن ، با بچه های ن ق که با نجبا کار میکردن تو سنگر لب کانال شب ساعت حدودا یازده بود که یک هییت کوچیک شیش هفت نفره گرفتیم و توسلی به مادر سادات داشتیم خیلی جو عرفانی و زیبایی بود که حسابی دلمون رو سبک کرده بودیم . تو فاصله ی کمتر از چهارصد متر با سنگر دشمن تو اون شب ساکت و اروم ....
خلاصه روضه خونی حاج کمال که به یاد مرتضی و بچه هاش بود که تموم شد گفتیم خب الان خیلی پاک شدیم و آماده ی شهادتیم ولی هنوز زوده و نمیخوایم شهید شیم. بیاین رجز خونی و یک مقدار البته یک مقدار خیلی کم با دشمنان ... کاری کنیم ...
آقا شروع کردم به خوندن :
اسمعونی با ابناء الخناضیر یا اکلاب . اسمعونی یا حیوانات . ارید احکی معکم مثلکم ،خو ما اگدر لیش؟ مااعرف لغه حیوانیه انتو احکو نحن نسمع.
آقا بی ادب شدن و ما جریشون کرده بودیم و شروع کردن به فحاشی و ما که آب تو لونه زنبور ریخته بودیم توقعش رو هم داشتیم گفتیم بسم الله....
جاتون خالی بود که بعد از فیض صفای دل صفای جسم و روح رو هم بردیم ...
نفهمیدیم چی شد که اونا بزن و ما بزن شوخی شوخی نامردا دست به سلاح سنگین بردن و حرفهامونو با خمپاره جواب دادن حالا ما نمیدونستیم الان باید بخندیم یا گریه کنیم
بدترین موقع زمانی بود که، بارندگی شده بود و خاکهای رس مانند منطقه، به گلهای چسبنده ای تبدیل میشد که وزن پوتین رو دوبرابر کرده و راه رفتن رو برات دشوار...
وقتی هم صدای سوت و نفیر خمپاره ها رو میشنیدی، مجبور بودی تمام قد، روی این گل و لای شیرجه بزنی...
(عربیش رو هم ترجمه کنم تا کسی نپرسیده :
بشنوی ای بچه های خوک ای سگها میخوام باهاتون صحبت کنم مثل خودتون . ولی خب نمیتونم که چرا؟ چون زبان حیوانات رو بلد نیستم شما ها حرف بزنین ما میشنویم. خنده دار تر از بقیه ش این بود که همیشه بعد از رجز خوانی هام هر دفعه یکنفر میپرسید چرا میگی اصفهونی و من باید دوساعت میخندیدم در حد مرگ و بعدش توضیح میدادم بابا اصفهونی نیست اسمعونیه)
"دم عشق،دمشق"
@labbaykeyazeinab
- ۹۵/۰۴/۰۹