مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شوخی رزمنده های مدافع

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ


میخوام امشب یادی کنم از بچه های فاتحین شهرری مرتضی کریمی و مجید قربانخانی بقیه بچه هایی که عاشقانه پرواز کردن....

اولین باری که بعد از عملیاتشون و شهادتشون با دوربین رصد کردم پیکرهای پاکشون رو یادم نمیره چه آروم و زیبا خوابیده بودن...

شبهای ایام فاطمیه بود و بعد از پیدا کردن اون یازده تا شهید که تو خانطومان ابوعلی تفحص کرده بودن ، با بچه های ن ق که با نجبا کار میکردن تو سنگر لب کانال شب ساعت حدودا یازده بود که یک هییت کوچیک شیش هفت نفره گرفتیم و توسلی به مادر سادات داشتیم خیلی جو عرفانی و زیبایی بود که حسابی دلمون رو سبک کرده بودیم . تو فاصله ی کمتر از چهارصد متر با سنگر دشمن تو اون شب ساکت و اروم ....

خلاصه روضه خونی حاج کمال که به یاد مرتضی و بچه هاش بود که تموم شد گفتیم خب الان خیلی پاک شدیم و آماده ی شهادتیم ولی هنوز زوده و نمیخوایم شهید شیم. بیاین رجز خونی و یک مقدار البته یک مقدار خیلی کم با دشمنان ... کاری کنیم ...

آقا شروع کردم به خوندن :

اسمعونی با ابناء الخناضیر یا اکلاب . اسمعونی یا حیوانات . ارید احکی معکم مثلکم ،خو ما اگدر لیش؟ مااعرف لغه حیوانیه انتو احکو نحن نسمع.

آقا بی ادب شدن و ما جریشون کرده بودیم و شروع کردن به فحاشی و ما که آب تو لونه زنبور ریخته بودیم توقعش رو هم داشتیم گفتیم بسم الله....

جاتون خالی بود که بعد از فیض صفای دل صفای جسم و روح رو هم بردیم ...

نفهمیدیم چی شد که اونا بزن و ما بزن شوخی شوخی نامردا دست به سلاح سنگین بردن و حرفهامونو با خمپاره جواب دادن حالا ما نمیدونستیم الان باید بخندیم یا گریه کنیم 

بدترین موقع زمانی بود که، بارندگی شده بود و خاکهای رس مانند منطقه، به گلهای چسبنده ای تبدیل میشد که وزن پوتین رو دوبرابر کرده و راه رفتن رو برات دشوار...

وقتی هم صدای سوت و نفیر خمپاره ها رو میشنیدی، مجبور بودی تمام قد، روی این گل و لای شیرجه بزنی...

(عربیش رو هم ترجمه کنم تا کسی نپرسیده :

بشنوی ای بچه های خوک ای سگها میخوام باهاتون صحبت کنم مثل خودتون . ولی خب نمیتونم که چرا؟ چون زبان حیوانات رو بلد نیستم شما ها حرف بزنین ما میشنویم. خنده دار تر از بقیه ش این بود که همیشه بعد از رجز خوانی هام هر دفعه یکنفر میپرسید چرا میگی اصفهونی و من باید دوساعت میخندیدم در حد مرگ و بعدش توضیح میدادم بابا اصفهونی نیست اسمعونیه)

"دم عشق،دمشق"

@labbaykeyazeinab

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">