مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

صبر حضرت زینب(س) !

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۵ ب.ظ

مادر بزرگوار شهید میر اعتزاز حسن: 

شهید نسبت به دیگر فرزندانم متفاوت بود ،در ماہ رمضان المبارک اول نماز می خواندبعد افطار می کرد، در مجالس دینی و مذھبی حس خاصی داشت و مردم را ھم به این کار دعوت می کرد.

[همیشه نمازش را اول وقت می خواند و یک روز هم نماز قضاء نداشت .دعای عهد، زیارت عاشورا، دعای توسل، دعای کمیل و حدیث کساء را مداوم می خواند و همیشه برای خودش فقط از خداوند شهادت می خواست و بس.]

همیشه در کامپیوترش نوحه های انقلابی و شورانگیز داشت و با شور خاصی آنها را گوش می کرد.

در گروه ھای بسیجی منطقه نقش فعال و ارزنده ای داشت، به ھمه می گفت که ما ھم باید در گسترش انقلاب اسلامی سھم خود را ادا کنیم. 

وقتی وارد خانه می شد اول مرا صدا میزد و در کنارم می نشست و سرش را بر زانوھایم می گذاشت 

وقتی که از نھار و شام سیر میشد به من می گفت: چند لقمه خودت بمن بده

چون با دست مادر مزہ ای خاص دارد

یک روز به پیرزنی در بردن وسایلش تا در خانه کمک کرده بود، وقتی پیرزن او را دعا می کند شهید می گوید: مادرجان برایم دعای شهادت کنید

پیرزن می گوید مادرت بعد از تو چکار کند؟ شهید می گوید:

صبر حضرت زینب(س) !

از زمانی که خوب و بد رافھمید ھمیشه آرزوی شھادت داشت

میگفت:من یک روز شهید میشوم  و تمام اهل این دنیا به خوبی از من استقبال میکنندوبه من سلام می دهند،درحالی که همه گریانند ومن خوشحال.

وقتی جنگ سوریه آغاز شد به من و پدرش گفت: 

همیشه می گوییم کاش در زمان امام حسین(ع) بودیم و به ایشان خدمت می کردیم ،الان همان زمان است و ما در صحنه حاضریم..

الان می خواهند ائمه را در قبورشان دوباره شهید کنند و به آنها بی حرمتی کنند و ما ساکت نشسته ایم..!

پس چه شد آن حرف ها..؟!

گفتیم: می خواهی در سوریه چکار کنی؟ به طرف اروپا برو و آنجا خوش باش ..

اما او مخالفت کرد وگفت : من شوق و ذوق سفر به اروپا را ندارم.

می گفت: این ها هم یک حیله است تا ذهن جوانان ما را خراب کنند و به سمت عیّاشی و خوش گذرانی و گناه متوجه سازند.

اگر مرگ هست، در راه سفر، در بستر، در بیماری و در پیری هم هست... و راه فراری از آن نیست...

بالاخره همه تسلیم حرف هایش شدیم و او آماده ی رفتن به سوریه شد.. خیلی خوشحال بود ...

موقع رفتن خم شد و دست و پای من وپدرش را بوسید و با لبخند گفت: روزی که به دنیا آمدم  گریه کردم و همه خندیدند و روزی که می روم  خندانم و همه گریان می شوید .

تقریباً 7 یا 8 ماه در سوریه علیه داعش مبارزه کرد.

 @Agamahmoodreza

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">