عاشـق شهــادت . . .
آخرین تماس پدر با
شهید بابک نوری
آن روز وقتی بابک تماس گرفت من از تهران داشتم بر می گشتم رشت که بروم مشهد.
بابک تا شنید من می خواهم بروم مشهد گفت آقا جان قول بده من را دعا کنی.
من گفتم : پسرم ، قربانت بروم ، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا بکنی ...
گفت نه آقا جان قول بده ...
هر دو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف های بین من و بابک.
نکته جالب اینجاست که بابک همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم بخواهم شفاعتش را بکنند و این اتفاق یک جور عجیبی افتاد ،
و بعد از شهادتش من اصلا" خبر نداشتم که مزارش را کجا در نظر گرفته اند اما وقتی که برای تشییع او رفتیم دیدم که خانه جدید بابک درست کنار بچه های عملیات کربلای دو و کربلای پنج است که همگی دوستان و همرزمان من بودند و در جبهه شهید شدند.
هدیه به روح شهید بزرگوار صلوات
https://t.me/joinchat/AAAAADyWQYZGwDXFYmAVJg
- ۹۶/۱۲/۰۲