عجب داستان عجیبی دارد این چفیه...
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ
روزی عزیزترینم آن را به سر بست و عزم سفر کرد تا حتی نگاه هیچ حرامی به حرم ناموس خدا نیفتد...
چفیه اش را آوردند بدون او ...
حال آن را با خود به پیشگاه شما عرضه کردم تا بگویم :
آقا جان پشت و پناهم ، فدایی خواهرتان شد تا بار دیگر به ناموستان جسارت نشود.
و حال با دلی شکسته در بهشتی ترین خیابانِ دنیا ، تنها یک حاجت را به درگاهتان آوردم .
به اسارت و خسته دلی زینب کبری سلام الله علیه در غروبِ عاشورا ، قسم :
اللهم عجل لولیک الفرج
یا حسین (علیه سلام)
یا عباس (علیه سلام)
ارسالی همسر شهیدمدافع حرم روح الله قربانی
https://telegram.me/joinchat/CW2b9zzQtAYsAtZ6-0HRjg