عنایات امام رضا(ع) به محمد مسرور
هر زمان محمد به زیارت امام رضا(ع) میرفت غیر ممکن بود غذای امام رضا نصیببش نشود. آنهم نه یک بار، بلکه دو یا سه بار.
یک بار که محمد از مشهد برگشته بود صحبت غذای امام رضا شد. محمد گفت در این سفر سه بار غذای حضرت روزیم شد. گفتم محمد تو چقدر خوش روزی هستی. من هرچه التماس به امام رضا علیهالسلام میکنم هیچ وقت غذایش نصیبم نمیشود.
محمد، یک ماهِ ماه مبارک رمضان را میرفت مشهد امام رضا(ع). یک حوزه علمیه نزدیک حرم بود. محل اسکانش آنجا بود. میگفت شبی سحر بود که بیدار شده بودم و در حیاط حوزه بودم. هیچ کس در حیاط نبود. ناگهان دیدم آقایی وارد حوزه شد و اطراف خود را نگاه میکرد و مشکوک میزد. چند بار اطرافش را نگاه کرد. وقتی مطمئن شد کسی نیست یک ظرف غذا و یک کاسهی بزرگ سوپ دستم داد و گفت برای شما!
متعجب بودم. شک داشتم. رفتم پیش مدیر حوزه و قضیه را برایش تعریف کردم. تا قضیه را گفتم خندید و گفت: این غذای امام رضا بوده. خوش بسعادتت فقط برای شما آورده شده. تا کسی ندیده برو بخور. وگرنه برای خودت چیزی نمیماند. محمد میگفت غذا را برای خودم نگه داشتم ولی دلم نیامد سوپ را بین بچهها تقسیم نکنم.
محمد میگفت: یکی از ماههای رمضانی که در جوار امام رضا علیهالسلام بودم خیلی دوست داشتم خادم امام رضا علیهالسلام بشوم و بتوانم در آشپزخانه حضرت خدمت کنم. برای همین رفتم کنار در آشپزخانه ایستادم. یکی از خادمها گفت کاری داری؟ گفتم خیلی دوست دارم بیایم و در آشپزخانه ظرف بشویم. خادم گفت آقا اصلا امکانش نیست. گفتم خیلی دوست دارم. گفت نمیشود. یکدفعه یک خادم با لباس آشپزی آمد بیرون و گفت چیه جوان؟ گفتم خیلی دوست دارم در آشپزخانه امام رضا خدمت کنم. لحظهای مکث کرد و گفت من میخواهم برای بیست روز به مرخصی بروم. بیا و به جای من این بیست روز را خدمت کن. همانجا لباس کارش را بیرون آورد و به من داد. و من بیست روز در آشپزخانه حضرت امام رضا علیه السلام خدمت کردم.
هر روز برای دوازده هزار نفر سوپ میپختیم...
- ۹۶/۰۴/۱۵